pt_66

665 128 29
                                    

_ پس فعلا خبری از اون گنگ نیست؟
_ نه. باید منتظر احضارشون بمونیم. البته اگه نقشه پلیس درست پیش بره. اونا می‌خوان کاری کنن برنامه پیوستن اون دو گروه به هم کنسل بشه. برای اینکه جلوشونو بگیرن باید اونا کوچیک و ضعیف باشن.
جونگکوک کاملا جدی برای نامجون توضیح داد و بعد مشغول خوردن شیرموزش شد.

جیمین به این تضاد احمقانه خندید و جونگکوک متعجب نگاش کرد.

_ به نظر درباره این قضیه مشتاقی جونگکوک!
_ من عاشق کارای پلیسی و فیلمای جناییم!
جونگکوک در جواب نامجون گفت و چشماش برق زد.

تهیونگ تمام مدت خیره به صورت جونگکوک بود که هر لحظه عوض میشد و با دیدن قیافه های کیوتی که جونگکوک می‌ساخت، لبخند میزد.

_ یه نفر تهیونگو از نخ جونگکوک بکشه بیرون! چرا میذارین این دو تا کنار هم بشینن؟ فقط چند دقیقه دیگه لازم بود که میک اوت کردنو شروع کنن!
جیمین گفت و به هوسوک که کنار تهونگ بود اشاره کرد.

_ چی؟! وات د فاک! افکار کثیفتو برای خودت نگه دار سینگل بدبخت!
تهیونگ گفت و جیمین اخم کرد.

_ میخوای دعوا کنی آره؟
جیمین گفت و از روی صندلیش بلند شد.

تهیونگ هم از روی صندلیش بلند شد.

هر دوشون به سمت هم حرکت کردن و خیلی جدی به هم خیره شدن.

_ بچه ها بیخیال! ما تو سالن نهارخوری هستیم... شر به پا نکنین!
نامجون گفت.

_ ریلکس باش هیونگ. فیلمشونه. نفهمیدی اونا به اصطلاح سولمیتن؟ تو یه ماه و یه روز به دنیا اومدن و فقط دو ساعت با هم اختلاف دارن.
جونگکوک گفت و چشماشو چرخوند.

و در همون لحظه بود که کشتی احمقانه سولمیت ها شروع شد.

جیمین داشت سعی میکرد تهیونگ رو قلقلک بده و تهیونگ اجازه نمی‌داد.

_ واو اونا واقعا سولمیتن...
_ آره کاملا. هر دوشون احمق های به تمام معنان!
یونگی به دنبال حرف هوسوک گفت و هوسوک زد زیر خنده.

سوکجین هم بی‌توجه به هر کوفتی که اطرافش در جریان بود، داشت غذاشو میخورد.

بلاخره کشتی‌گیری سولمیت ها با پیروزی جیمین تموم شد و اونا برگشتن سر جاشون.

_ با این کارایی که شما میکنین و با وجود آدمای معروفی مثل دوست پسر هندسامم و خودم و هوسوک، تا یه ماه دیگه اکیپمون اکیپ معروف مدرسه میشه...
نامجون گفت و سوکجین لبخند مفتخری به خاطر لقب هندسام زد.

_ آره آره پس ما نمیتونم به اونا ببازیم! ما باید به اندازه کافی محبوب و معروف بشیم! اوکی یونگی هیونگ، جیمین و تهیونگ، وقتشه ما هم معروف شیم!
جونگکوک گفت و دو نفر سال اولی با اشتیاق قبول کردن.

~Colorful Darkness~Where stories live. Discover now