pt_13

1.5K 268 19
                                    

تمرینات گروه آواز شروع شده بود. بکهیون، جونگکوک و جیمین هم با اشتیاق تو تمرین ها شرکت میکردن.

_ هوی این چند وقته کجا بودی دقیقا؟!
_ چیه نکنه دلت برام تنگ شده بود؟

_ نوچ! فقط کسی رو نداشتم که اذیتش کنم!
_ خفه شو لنگ دراز!

_ نمی‌خوام کوتوله!
_ جرعت داری یه بار دیگه تکرار کن!

_ کوتوله!
جونگکوک با پررویی گفت و مورد حمله‌ی بکهیون قرار گرفت.

_ وای شما دو نفر اینجا هم بس نمیکنید؟!
جیمین گفت و آهی کشید.

به اطرافش نگاه کرد. چند نفر به دعوای احمقانه جونگکوک و بکهیون خیره شده بودن.

بنابراین خیلی آروم و با یه لبخند ملیح، به طوری که اون دو نفر متوجه نشن، ازشون دور شد.

_ من اونا رو نمیشناسم...!

جیمین راهشو ادامه داد و با سرعت از اون دو نفر دور شد.

_ هی چیمی! بیا اینو جمعش کن!
_ چیم چیم باید به من کمک کنی اینو خفه کنم!

چند نفر به جیمین نگاه کردن. جیمین یه لبخند بزرگ‌تر زد.

_ من اصلاً اینجا نیستم...

⚫⚫⚫⚫⚫

چند دقیقه بعد تمرین گروه آواز شروع شد.

استاد آواز به همه روش خوندن چند خط رو یاد داد و بعد رفت تا به سال اولی های تازه وارد، نکات بیشتری یاد بده.

بعد از توضیحات اضافه، استاد آواز رو خوندن تک‌تک بچه های سال اولی بیشتر کار کرد.

بعد از یک ساعت و نیم، کلاس تموم شد.

_ آههه فک کنم صدامو از دست دادم...

بکیهون و جیمین حرف جونگکوک رو تایید کردن.

_ راستی بچه ها، پروژه ای که با هم داریمو چه کنیممم؟
_ اوه شت یادم رفته بوددد!
بکهیون در جواب جیمین گفت.

جونگکوک نگاهی سوالی به اون دو نفر انداخت.

_ کدوم پروژه؟!

جیمین و بکهیون با پوکر ترین قیافه ممکن جونگکوک رو نگاه کردن در حالی که فقط پلک میزدن...

⚫⚫⚫⚫⚫

نامجون داشت تو راهرو ها راه میرفت. به خاطر استرس بود.

دلش میخواست سوکجین توی کلاس آواز شرکت کنه. آخه صداش فوق العاده بود!

سوکجین کاملاً مشخص کرده بود که با این قضیه خیلی مشکل داره. ولی نامجون باز هم تصمیم داشت بره باهاش حرف بزنه تا شاید بتونه راضیش کنه.

از نظر اون گروه آواز به صدای محشری مثل مال سوکجین نیاز داشت.

سوکجین رو توی یکی از راهرو های اصلی محصور شده بین اجتماعی از طرفداراش پیدا کرد.

~Colorful Darkness~Kde žijí příběhy. Začni objevovat