pt_77

700 54 8
                                    

_ نخیر اون شکل یه پاپیه که داره میره دنبال یه تیکه استخون!
_ نه بیب اون یه بیبی بانیه که داره دنبال هویجش میگرده! درست مثل تو...!
تهیونگ جمله دومشو کنار گوش جونگکوک زمزمه کرد.

_ اوه حالا میخوای بحثو از یه چیز فلاف و کیوت به جاهای منحرفانه بکشونی؟
جونگکوک گفت و ابرو بالا انداخت.

_ اولن که من هیچ بحث منحرفانه‌ای رو باز نکردم بیبی! هر چی بوده برداشت خودت بوده!
تهیونگ سریع گفت و جونگکوک چشماشو چرخوند.

تهیونگ ریز خندید و دستشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد.

_ و دوما... حالا که خودت بحثشو باز کردی، مشکلش چیه بحثو به جاهای منحرفانه بکشم هوم؟
_ محض رضای فاک! ما وسط یه پارک دراز کشیدیم و داریم درباره شکل ابر ها نظر میدیم!
جونگکوک گفت و سر جاش نشست.

_ چیزی حدود هشت نفر هم بهمون زل زدن چون چند دقیقه پیش مثل احمقا با آب پاش های توی پارک بازی کردیم و حالا کاملا خیسیم! پس آره! مشکل داره! نمیتونم اون هویج گنده رو تو همچین شرایطی ساک بزنم!
جونگکوک غرغرکنان گفت و درحالی که به آدمایی که بهشون زل زده بودن اشاره کرد.

_ کی به اونا اهمیت میده؟! بیا هویجتو بگیر بانی!
تهیونگ کنار جونگکوک نشست و با لحن هاتی حرفاشو به زبون آورد.

_ فاک تو الان جدی هستی؟
_ اوهوم! هات نیست؟ سکس تو مکان عمومی مگه کینکت نبود؟ خب میتونیم اینو انجام بدیم بیب!
تهیونگ گفت و دست جونگکوک رو گرفت.

دست جونگکوک رو تا بین پاهای خودش کشید و با فشار کمی که به خودش وارد کرد -توسط دست جونگکوک- ناله کوتاه و خفیفی سر داد.

_ منظورم دیگه... اینقدر عمومی نبود...
جونگکوک گفت درحالی که حرکت تهیونگ رو با نگاهش دنبال میکرد.

وسوسه شده بود انجامش بده. تهیونگ خوب میدونست چیکارش کنه تا راضی بشه. ولی اونجا واقعا یه مکان زیادی عمومی و تو دید بود و انجام این کار اصلا ایده خوبی نبود.

_ این کار باحال تر از نظر دادن درباره شکل ابر ها نیست؟ به هر حال هیونگا هم هنوز نرسیدن اینجا پس حتما دارن همو میکنن!
_ ته اینجا واقعا زیادی تو دیده...
جونگکوک آهی کشید و دستشو از توی دست تهیونگ بیرون کشید.

تهیونک اخم کیوتی کرد و لباشو آویزون کرد.

نگاهی به اطراف انداخت و چیزی توجهشو جلب کرد.

_ اونا اونجا! اونجا چند تا بوته کنار درخت هست که جلوی دید رو میگیره! این سبد وسیله ها رو هم میذاریم اونجا و اونطرفش هم پوشیده میشه! بدو بیا!
تهیونگ با ذوق گفت و سریع سر پا شد.

کفشاشو پوشید و سمت اون درخت حرکت کرد.

جونگکوک آهی کشید و رفت کفشاشو بپوشه. زیرانداز و سبد وسیله ها رو برداشت و سمت اون درخت رفت.

~Colorful Darkness~Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum