تمام مدت سکوت برقرار بود. هیچکدوم از اون سه نفر تا زمان رسیدن به عمارت کیم هیچ حرفی نزدن.
وقتی بلاخره ماشین توی حیاط بزرگ عمارت پارک کرد، تائهرین سریع از ماشین پیاده شد.
خیلی کوتاه از جونگکوک خداحافظی کرد و ازش به خاطر این که برای این قرار وقت گذاشته، تشکر کرد.
بعدش سریع از اون دو نفر دور شد و رفت سمت عمارت. هر چند هر از چند گاهی سر برمیگردوند تا نگاهشون کنه.
تهیونگ متوجهش شده بود. پس آروم جونگکوک رو بغل کرد و موهاشو به هم ریخت.
_ فقط برای اینکه قضیه لو نره مجبورم این کارو انجام بدم.
آروم کنار گوش جونگکوک زمزمه کرد و بعد ازش جدا شد.از جونگکوک خداحافظی کرد و راهی که خواهرش رفته بود رو دنبال کرد.
جونگکوک ولی هنوز متعجب بود. سر جاش خشک شده بود و نمیدونست چیکار باید بکنه.
_ میدونم که همش دروغه! نمیدونم چیکارش کردی که راضی به انجام همچین کاری شده، ولی ثابت میکنم چیزی که گفتی دروغه!!
تائهرین سر تهیونگ داد کشید و تهیونگ متوجه چشمای اشکیش شد.تائهرین منتظر جواب تهیونگ نموند و سریع داخل خونه رفت.
تهیونگ اخم کرد و "فاک" آرومی گفت. آهی کشید و با حالتی بی تفاوت، مثل همیشه، وارد خونه شد.
اونا رفتن و جونگکوک هنوز هم همون جا ایستاده بود.
جونگکوک نفهمید باباش کی از راه رسید و اون کی سوار ماشین شد. نفهمید وقتی باباش باهاش حرف میزد چی جوابشو داد و نفهمید کی به خونه رسیدن.
حتی وقتی مامانش بغلش کرد و بهش آفرین گفت هنوز هم گیج بود.
فقط میتونست به تختش پناه ببره و سعی کنه بخوابه. آره خوابیدن آرومش میکرد... شاید؟
⚫⚫⚫⚫⚫
_ تـ-تو... تو دقیقن چه غلطی کردی؟؟؟
جونگکوک سرش داد زد ولی تهیونگ کوچک ترین تغییر حالتی تو صورتش ایجاد نکرد._ چرا... این چرت و پرتا چی بود...
_ آه فقط خفه شو! ما قرار گذاشتیم. من قرار بود بهت کمک کنم و تو هم جبرانش کنی. حالا هم دیگه جای بحث نیست و تو باید..._ احمق نباش کیم فاکینگ تهیونگ!! من مثل تو یه بچهی بی تفاوت و عوضی نیستم که هر وقت دلش خواست از خونه بزنه بیرون و هر غلطی دلش خواست بکنه! اونوقت... توی عوضی... منو عضو یه گنگ کردی؟!؟! اصلاً اون قسمتی که گفتم کار خلاف نمیکنم رو یادت میاد؟؟
_ یادم نمیاد همچین چیزی گفته باشی...تهیونگ ادای فکر کردن درآورد و بعد شونه بالا انداخت.
_ تو... توی عوضی!
![](https://img.wattpad.com/cover/242553709-288-k212976.jpg)
YOU ARE READING
~Colorful Darkness~
Fanfictionخیلی نرم لباشو که روی لبای جونگکوک قفل شده بودن حرکت داد و بعد به آرومی ازش جدا شد. _ دوست پسرش منم! تهیونگ زمزمه کرد و دستشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد... 🔴در حال ادیت🔴 Genre: romance, school life, slice of life, fun, smut Main couple: VKOOK Sub co...