_ خب بچه ممنون که اومدید. باید این موضوع رو بهتون میگفتم.
جیمین گفت و اون دو نفرو از سالن غذاخوری بیرون کشید._ خب قضیه چیه؟ بک چش شده؟ راجع به اونه نه؟
_ آره. کم پیدا شده قضیه چیه؟
سوکجین و جونگکوک به ترتیب پرسیدن._ درسته راجع به اونه. قضیه خیلی جدی نیست ولی مهمه. بکهیون داره میره ایلسان.
_ ها؟! چرا؟
جونگکوک با تعجب پرسید._ به دلیل یه سری مشکلات خانوادگی. همونطور که گفتم یه چیز جدی نیست. ولی خب اون مجبوره از اینجا بره...
جیمین گفت و دو نفر دیگه در سکوت سر تکون دادن._ ولی اون قول داده که اینجا دانشگاه قبول میشه و ما میتونیم دوباره ببینیمش. و اینکه میتونم آخر هفته ها بهش سر بزنیم.
_ درسته. هر هفته باید بریم پیشش!
جونگکوک گفت._ ولی اون حق نداره فقط با تو حرف بزنه و بدون حرف زدن با ما ناپدید بشه!
_ دقیقا! بگو فردا هر سه تامون تلپیم خونش!
سوکجین و جونگکوک به ترتیب گفتن و با هم های فایو زدن.بعد از اون مکالمه کوتاه هر سه نفر برگشتن سر میز تا پیش بقیه بشینن.
_ خب جلستون تموم شد به سلامتی؟
تهیونگ مچ دست جونگکوک رو گرفت و اونو کشید سمت خودش._ نمیخواد منو بکشی! خودمم میخواستم کنارت بشینم احمق!
جونگکوک گفت و با آرنج آروم به پهلوی تهیونگ ضربه زد._ اهه چرا میزنی؟ من فقط میخواستم مطمئن بشم پارک جیمین بچ تو رو ازم نمیدزده!
_ وات د فاک؟ به کی گفتی بچ؟
و سولمیت ها مشغول کتک کاری شدن..._ خب همگی! اجرای بعدیمون پس فرداست. اگه این مرحله رو بعدی رو قبول شیم میریم به فینال.
جونگکوک بیتوجه به اون دو نفر گفت._ به نظرم یه مدرسه موسیقی همین حالا باید شما سه نفرو برداره ببره! این مسابقه ساده واسه شما خیلی سطح پایینه.
نامجون گفت و به اعضای گروه آواز اشاره کرد._ نه ممنون. من تو مدلینگ میمونم.
سوکجین گفت._ منم... خب هنوز ایدهای درباره آینده ندارم...
جونگکوک گفت و جیمین هم تاییدش کرد.سر و وضعشو مرتب کرد و روی صندلی نشست.
تهیونگ هم همینکارو کرد.
_ منم ایدهای برای آینده ندارم._ انگار سال اولیامون خیلی سردرگمن. تکلیف هوسوک که معلومه یه ماه و نیم دیگه مسابقه رقصی که قراره توش شرکت کنه برگزار میشه و اون قراره حسابی بترکونه.
نامجون گفت و هوسوک ریز خندید._ منم میخوام یه دانشگاه خوب قبول شم و یه برنامه نویس بشم.
نامجون گفت و بقیه تحسینش کردن._ درسته. بنابراین میمونه یونگی!
سوکجین گفت و همه نگاه ها به سمت یونگی برگشت._ چیه؟ چرا همچین نگاه میکنین؟
_ تو باغ نیست یا خودشو زده به اون راه؟
جیمین زیرلب گفت و جونگکوک که بین سولمیت ها نشسته بود، شونه بالا انداخت.
![](https://img.wattpad.com/cover/242553709-288-k212976.jpg)
VOUS LISEZ
~Colorful Darkness~
Fanfictionخیلی نرم لباشو که روی لبای جونگکوک قفل شده بودن حرکت داد و بعد به آرومی ازش جدا شد. _ دوست پسرش منم! تهیونگ زمزمه کرد و دستشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد... 🔴در حال ادیت🔴 Genre: romance, school life, slice of life, fun, smut Main couple: VKOOK Sub co...