pt_75

225 33 2
                                    

دو سال بعد...

_ آههه کـ-کوک... آ-آروم‌تر... درد داره!
_ خودت گفتی محکم‌تر میخوای بیبی! پس تحملش کن!

_ میشه سر نهار از این حرفای کثیف و چندش نزنید؟ بعد از نهار هم کلی وقت برای ضبط کردن یه پورن و نشون دادنش به همه بچه های مدرسه دارین!
جیمین گفت و آه کشید.

_ منظورت چیه؟ من فقط دارم ماساژش میدم. دیروز از روی موتور افتاد زمین کمرش به چوخ رفت.
_ آههه خوبه کوکی~ حالا خوب شد... همم...

جیمین نیم نگاهی به اون دو نفر انداخت و بعد دوباره آه کشید.
_ آره دارم میبینم... می‌دونی فیلمای پورن هم همینجوری شروع میشن!

با صدای پیام گوشیش از اون زوج منحرف کشید بیرون.

با دیدن اون پیام لبخند زد و بعد از جواب دادن بهش تند تند باقی‌مونده غذاشو تو دهنش چپوند.

_ خوبه کوکی خوبه. فعلا خوبم. اهه نباید میومدم مدرسه... یاا جئون جونگکوک تو باید موقع روندن موتور بیشتر احتیاط میکردی!!
_ من که میدونم این قضیه موتور سواری همش یه پوششه. احتمالا دیشب جونگکوک تا خود صبح موتورشو داخلت رونده تا اینکه کمرت به چوخ رفته نه؟
جیمین گفت و با برداشتن ظرف غذاش، از سر جاش بلند شد.

_ فاک آف بچ!
_ حالا کجا داری میری؟
جونگکوک پرسید.

_ یه رازه! بای بِچز!
جیمین گفت و به سرعت از سالن نهارخوری جیم شد.

_ خب برنامه آخر هفته چیه؟ یونگی هیونگ که داره رو دو تا تک آهنگ کار می‌کنه.
_ هوبی هیونگ هم خیلی درگیره نمیتونه بیاد. ولی نامجین میتونن بیان. جیمین هم که نمیتونه نیاد!
جونگکوک گفت و مشغول خوردن شد.

_ هوم. که اینطور.
تهیونگ گفت و دستشو تو موهای جونگکوک فرو برد.

جونگکوک سرشو خم کرده بود تا به کاسه نودل نزدیک تر بشه و داشت با سر و صدا نودل ها رو توی دهنش فرو میبرد.

_ بیا بریم دستشویی کوکی...
_ میشه هر دفعه که دارم یه چیزی میخورم منو در حال ساک زدن تصور نکنی؟
جونگکوک شاکی گفت و دوباره مشغول خوردن شد.

_ خب تقصیر من نیست که تو خیلی خوب ساک میزنی و باعث میشی همیشه بهش فکر کنم!
_ منحرف هورنی. هیچوقت عوض نمیشی. فکر کنم تو هفتاد سالگی هم همینقدر هورنی میمونی.
جونگکوک گفت و با چاپستیکش به تهیونگ غذا داد.

تهیونگ بعد از خوردن به جونگکوک نزدیک تر شد.

_ شک داشتی؟ معلومه که تا ابد همینقدر هورنی میمونم!
تهیونگ گفت و یه ژست پیروزمندانه به خودش گرفت.

_ تازه من تنها منحرف هورنی نیستم بیب تو هم هستی~ تازه تو علاوه بر اونا کینکی هم هستی! حالا زود باش بریم دستشویی. فقط ۱۵ دقیقه تا تموم شدن وقت نهار مونده. ده دقیقه هم اضافه داریم چون آقای کانگ خوابالو قراره زنگ بعد بیاد.
تهیونگ تند تند توضیح داد و با اشتیاق به جونگکوک نگاه کرد.

~Colorful Darkness~Where stories live. Discover now