pt_10

1.9K 273 11
                                    

_ جین لطفا!
_ تمومش کن جیمین. گفتم که نمی‌خوام دربارش حرف بزنم!
_ من که میدونم مشکل لعنتیت چیه، پس فقط برام تعریف کن چیشده!
جیمین صداشو بالا برد و سوکجین ساکت شد.

_ من... دیدمش...
سوکجین رو نیمکتش نشست و سرشو بین دستاش گرفت.

جیمین هم رفت کنارش نشست.

_ کجا؟ کِی؟
_ نمی‌دونم... چند روز پیش... من تو یه پارک بودم. میخواستم یکم هوا بخورم و... اونم اونجا بود...

جیمین بازوی سوکجین رو نوازش کرد تا آرومش کنه.

_ خب؟
_ اون ازم خواست که بهش گوش بدم... گفت هیچوقت درست حرف نزدیم. من فقط... احساساتی شده بودم و...

صدای سوکجین کم کم ضعیف تر شد و جیمین فهمید که اون داره سعی می‌کنه با یادآوری خاطرات غمگین قدیمی، گریه نکنه.

پس سوکجین رو بغل کرد تا آرومش کنه.

_ میدونم جینی، میدونم. من پیشتم خب؟ آروم باش. تو حق داشتی که احساساتی بشی.
جیمین، سوکجین رو آروم کرد و تشویقش کرد که حرفشو ادامه بده.

_ اعصابم خورد بود و هر چی از دهنم در میومد بهش گفتم... هلش دادم رو زمین... اون... اون حتی بلند نشد. سرشو هم پایین انداخته بود. همون‌جوری رو زمین زانو زده بود...
_ اوهوم.

_ ازش خواستم دیگه دنبالم نکنه و از مدرسه بره. گفت که نمیتونه چون مامانش به اجبار تو این مدرسه ثبت نامش کرده. بهم گفت که قول میده جلوی چشمام نباشه... فقط ازم خواست به حرفاش گوش بدم.
_ خب تو چی گفتی؟

_ گفتم باید بهش فکر کنم... جیمینی... باید چیکار کنم؟
_ ببین جین، بهتره که به حرفاش کامل گوش بدی. با توجه به چیزی که تعریف کردی اون واقعا شرمنده و پشیمون به نظر میاد. علاوه بر اون تو هیچوقت نفهمیدی ماجرا دقیقاً چی بوده. پس بهتره بهش گوش بدی هوم؟ برای اینکه بدونی دقیقاً چه اتفاقی افتاد. فعلاً فقط گوش بده. راجع به بخشیدنش بعدا میتونی تصمیم بگیری، باشه؟

سوکجین در جواب سری تکون داد و بلاخره یکم آروم گرفت.

_ حالا چرا یهویی تصمیم گرفتی دوباره بخونی؟ نمی‌فهمم چرا...
_ چـ-چی؟! من همچین تصمیمی نگرفتم!

_ ولی تو توی آزمون گروه سرود شرکت کردی و... قبول شدی! اسمت بین قبول شده ها بود...
_ اسممو خوندن؟؟ آخه من که اصلاً تو آزمون شرکت نکردم!

_ چی؟! مگه میشه؟؟ پس چطور قبول شدی؟!
_ هیچ ایده‌ی فاکی‌ای ندارم!

هر دو با گیجی به هم زل زده بودن و نمیفهمیدن قضیه چیه.

_ اوکی مشکلی نیست. بعدا میریم از اون یارو کیم که مسئولش بود می‌پرسیم. حتما اشتباهی شده. خب مستر هندسام، دیگه پاشو برو یه آبی به صورتت بزن و خودتو جمع جور کن. وگرنه وقتی طرفدارات دورت جمع میشن با این قیافه زشت حقیقیت رو به رو میشن!

~Colorful Darkness~Where stories live. Discover now