_ جین!
با شنیدن اون صدای آشنا نامه رو توی کولش چپوندو زیپشو کامل بست.
_ ها؟ چی؟ چیشده؟
وقتی بقیه اعضای اکیپ رو که فاصله کمی باهاش داشتن دید سریع گارد گرفت و آماده فرار شد.
ولی اونا زودتر وارد عمل شدن و از سه طرف جلوشو گرفتن. از اونجایی که پشتش هم لاکر دانش آموزا بود، راه فراری نداشت.
_ آها خوب گیرت انداختیم! حالا لو بده ببینم اون نامه برای کیه.
جیمین گفت و سوکجین محکم کولشو تو بغلش فشار داد._ یه چیزی هست به نام حریم شخصی و البته که شما بچز چیزی دربارش نمیدونید... حداقل نه تا وقتی که میخواین راجع به سکس بکهیون و دوست پسرش بدونین!
_ ودف! خودتم یکی از اونایی هسی که میخواستی بدونی!
بکهیون شاکی گفت._ خب طفره نرو. لو بدههه!
_ جیمینی زیاد بزرگش نکن احتمالا فقط همون نامه های عشقولانه طرفداراشه.
جونگکوک گفت و جین اخم کرد._ بیخیال طرفدارای من نمیشی نه؟ اصلا حالا که اینطور شد... اوه شت اونجا رو! نامزد فیکت با اون کراش عجیب جیمین دارن با هم میان اینجا!
سوکجین یهویی گفت و توجه جیمین و جونگکوک رو به طرف دیگه جلب کرد._ احمقا! اون داره گولتون...
سوکجین یهویی بکهیونو هل داد و نذاشت حرفشو تموم کنه.با تمام سرعت دویید تا خودشو گم و گور کنه.
از پشت سرش صدای اونا رو شنید که داشتن دنبالش میدویدن و فاک اون جونگکوک عوضی خیلی سریع بود!
درست همون لحظهای که جونگکوک داشت به سوکجین میرسید، یه نفر جلوی سوکجین ظاهر شد و سوکجین یهویی زد رو ترمز. ولی باز هم خیلی بدجور با اون شخص تصادف کرد.
جونگکوک که درست پشت سر سوکجین بود تعادلشو از دست داد و افتاد روی دو نفری که روی زمین بودن.
جیمین و بکهیون به موقع ایستادن و تصادف انسانی از اون سنگین تر نشد.
_ فاک! فک کنم مهره کمرم شکست...
_ کیم نامجون؟
سوکجین با تعجب به کسی که باهاش تصادف کرده بود نگاه کرد._ کیم سوکجین... دوباره یه تصادف با تو توی راهرو! اینو مدیون چی هستم؟
_ رفقای احمقم که همیشه یه گندی بالا میارن.
سوکجین گفت و خندید.نامجون به خندیدنش نگاه کرد و لبخند زد.
جونگکوک از روی اونا پاشد و سر پا ایستاد.
_ اه شرمنده. بذارین کمکتون کنم.سوکجین از روی نامجون بلند شد و جونگکوک اول به نامجون و بعد به سوکجین کمک کرد تا از روی زمین بلند بشن.
البته نه به همین راحتی!
_ هوی تو! اول باید به من کنی بچ! چرا اونو بلند کردی؟!
_ مگه خودت دست و پا نداری؟ خب خودت بلند شو!
جونگکوک گفت و برای سوکجین ادا درآورد.
![](https://img.wattpad.com/cover/242553709-288-k212976.jpg)
YOU ARE READING
~Colorful Darkness~
Fanfictionخیلی نرم لباشو که روی لبای جونگکوک قفل شده بودن حرکت داد و بعد به آرومی ازش جدا شد. _ دوست پسرش منم! تهیونگ زمزمه کرد و دستشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد... 🔴در حال ادیت🔴 Genre: romance, school life, slice of life, fun, smut Main couple: VKOOK Sub co...