pt_40

984 173 57
                                    

سلامم بذارین همین اول یه نکته رو بگم
توی پارت قبل گفتم گروه های پنج نفره ولی اشتباه بود
در واقع گروه ها شیش نفره هستن
خب همین دیگه
برید بخونید پارت جدیدو🙂
______________

تیم ۸ که جونگکوک و تهیونگ توش بودن با تیم ۷ به یه منطقه رفتن تا کارشونو انجام بدن.

یونگی توی تیم ۳ بود پس اونا از هم خیلی دور شده بودن.

وقتی بلاخره دو گروه ۷ و ۸ به منطقه مورد نظر رسیدن، وقتش بود تا نقشه بکشن. هدفشون این بود که از دو تا مغازه و شیش تا آدم دزدی کنن. اولی کار گروهی بود و دومی فردی.

جونگکوک دوباره تو فکر رفته بود. واقعا متنفر بود از این که کارش به اینجا کشیده. ولی اون الان یه جاسوس بود. هر کاری میکرد برای رسیدن به اطلاعات مفید و از بین بردن این خلافکار های نوپا بود.

هر چند قرار نبود خیلی هم نقش مهمی داشته باشه. ولی خب اگه کارشو درست انجام میداد کارا سریع تر پیش میرفتن.

فقط نمیدونست وقتی بخوان اعضای این گنگ رو دستگیر کنن چه بلایی سر تهیونگ و یونگی میاد.

(ولی کی اهمیت میده! اونا فقط دو تا آدم خلاف و بدجنسن. باید به سزای اعمالشون برسن!)

برای خودش سر تکون داد. فقط باید کارشو تموم میکرد. بعدش از شر اذیت های این دو نفر خلاص میشد.

_ هی بچه کجایی؟ آماده باش می‌خوایم بریم اونجا.
تهیونگ گفت و جونگکوک رو از افکارش بیرون کشید.

جونگکوک به مغازه‌ای که تهیونگ بهش اشاره کرده بود نگاه کرد و نفس عمیقی کشید.

(خیله خب جونگکوک، ببینم چه کاره‌ای!)

______________________

چند روز بعد...

اولین امتحان امروز برگزار میشد.

نامجون مثل همیشه کاملا آماده بود. ولی کنار دستش هوسوک داشت وزوز میکرد و تمام سعیشو میکرد تا توی آخرین لحظات کتابو قورت بده.

_ هوسوکا، اینقدر به خودت فشار نیار. اینجوری فقط استرس میگیری. کتابو بذار کنار و به چیزایی که قبلا خوندی اعتماد کن.
_ ساکت شو خرخون باهوش! تو که مثل من نیسی بفهمی چی میکشم...
هوسوک مشغول غر زدن شد و نامجون آه کشید.

تمام سعیشو کرد که به صدای شلیک مسلسل‌وار حرفای هوسوک گوش نده.

در لاکرشو باز کرد تا کتاباشو ورداره. و سیل نامه ها به راه افتاد.

کیم نامجون خیلی طرفدار داشت و خیلیا روش کراش داشتن. این نامه ها عادی بودن. فقط گاهی خیلی زیاد میشدن و گاهی خیلی کم. بالا و پایین داشت.

~Colorful Darkness~Where stories live. Discover now