وانگجی نفس عمیقی کسید و لبه ی تخت نشست و به ووشیان که کنارش روی تخت خوابیده بود نگاهی انداخت...
با دیدن شونه های برهنه ش از بالای پتو چند ساعت قبل رو به یاد اورد..
فلش بک
ووشیان اروم با کلید در خونه رو باز کرد و رو به وانگجی گفت
-بیا داخل... یکم بمون..وانگجی اروم پرسید
-چیزی شده؟ووشیان سری تکون داد و گفت
-نه... فقط دلم میخواد یکم مست کنم...و...نمیخوام اگه شیچن دوباره نصف شب بیدار شد... اتفاقی براش بیفته...وانگجی باشه ارومی گفت و پشت سر ووشیان وارد خونه ش شد...
وانگجی شیچن رو روی تختش خوابوند و از اون طرف هم ووشیان لباس هاش رو با لباس های راحت تری عوض کرد و پشت میز نشست و بطری ای رو که قبلا روی میز گذاشته بود رو باز کرد و برای خودش توی لیوان ریخت...
وانگجی رو به روش نشست...
ووشیان لیوان خالی ای رو به طرفش هل داد و گفت
-توی سفر...دیدم که از توی اون کیسه ها خون میخوردی... بریزش این تو... تا با هم بخوریم...وانگجی باشه ارومی گفت و کیسه خونی که همراهش بود رو باز کرد و داخل لیوان ریخت
ووشیان خنده ارومی کرد و پرسید
-الان این خون چیه؟ هوم؟وانگجی اروم جواب داد
-گرگ...ووشیان سری تکون داد و کمی از لیوانش نوشید...
بعد از یک ساعت حرف زدن های ووشیان و جواب های کوتاه وانگجی و کنار هم نوشیدن ووشیان مست شد...
اروم از جاش بلند شد و گفت-میشه....بیاییی به اتاقم؟
وانگجی گیج هومی گفت و بلند شد و دنبال ووشیان وارد اتاقش شد ...
اما قبل از اینکه وانگجی بتونه واکنشی نشون بده ووشیان اونو رو تختش پرت کرد و مشغول در اوردن لباس هاش شد...
وانگجی شوکه نگاهش کرد
-داری چی کار میکنی؟ووشیان خنده ارومی کرد و گفت
-اولین باری که دیدمت...فکر میکردم یه معلم بچه بازی و ازت خوشم نمی اومد...تازه حساااابییییی هم بی ادب بودییی...وانگجی گیج به ووشیان که داشت یکی یکی لباس هاش رو در می اورد زل زده بود و چیزی نمیگفت...
ووشیان ادامه داد-بعد خاطراتمممم اون خاطرات لعنتی ...فکر میکردممم مثل دیدن یه فیلم باشهههه ولی نه...حس داشتند...
و بعد جلو اومد و لباس وانگجی رو از هم باز کرد و گفت
-تو زندگی قبلیم میخواستمت...عاشقت بودم... و حالا...دوباره میخوامت...نه مثل اون بار...الان واقعا میخوامتتتت...
![](https://img.wattpad.com/cover/269082488-288-k485835.jpg)
YOU ARE READING
promise
Fanfictionمتاسفم... که اینطوری زندگیتو ازت گرفتم... اما منتظر میمونم... تا دوباره متولد بشی... و اونوقت... دیگه نمیذارم اتفاقی برات بیفته! قول میدم!