e64

266 99 36
                                    

لیان لبخندی زد و سر چنگ رو نوازش کرد و گفت
-بچه نازیه...حیف که به زودی قراره از اینجا بره...

تاعو گیج نگاهش کرد و گفت
-منظورت چیه؟!

لیان نگاهش کرد و گفت
-شکارچی ها... البته‌.. فک کنم ندونی... پس...برات میگم...

#

تاعو خودش رو به ییفان رسوند و دستش رو گدفت و گفت
-باید! حرف بزنیم!

ییفان شوکه ولی خوشحال شد..
فکر میکرد سکوت تاعو تا هفته ها یا حتی ماه ها طول بکشه...

این همیشه...روش تاعو بود...
از بچگی...وقتی با کسی قهر میکرد نا دیده ش میگرفت...

تا چند روز بعد که ماجرای دیگه ای پیش می اومد و اون قبلی فراموشش میشد...

ولی حالا!
خودش پیشقدم برای صحبت شده بود...

پس با کمال میل دنبالش و به طرف اتاق رفت...

به محض اینکه به اتاق رسیدند تاعو پرسید
-قضیه شکارچی ها چیه؟!

ییفان گیج نگاهش کرد
پرسید
-منظورت چیه؟

تاعو با عصبانیت جلو تر اومد و گفت
-لیان میگه از جامعه شکارچی ها قراره بیان دنبال پسرم! گفت اونو برای همیشه ازم میگیرن! بهم بگو قضیه چیه ییفان؟! این حقیقت داره؟! اصلا این شکارچی ها کین؟! به چه حقی میخوان بچمو ازم بگیرن؟!

ییفان آه ارومی کشید و لبه ی تخت نشست و اروم گفت
-حقیقت داره..

و بعد سری تکون داد و گفت
-جامعه شکارچی ها...خب...اونها همه خون اشام های دو رگه ن...از قدیم... شکارچی ها وظیفه داشتند خون اشام هایی رو که رازمون رو لو میدادند و تبدیل شده های غیر قابل کنترل رو ... بکشند...

و بعد به دست هاش خیره شد و گفت
-اونها خیلی قوین... همه خون اشام ها ازشون میترسن چون حتی بین اصیل زاده ها هم کم پیش میاد کسی بتونه علیه اونها مبارزه کنه...

معمولا... خونه های هر خون اشام...یه نگهبان داره...که رابطه ما با انسان ها رو گذارش میکنه... به محض اینکه بفهمن یه دو رگه نا بالغ تو خونه هست... میان سراغش...

تاعو اروم روی زمین نسشت و سرش رو توی دستش گرفت و پرسید
-بعدش چی؟ چه بلایی سر بچم میارن؟

ییفان توضیح داد
-خب... اول سرعت رشد اونها رو میسنجن و بعد ...یه برنامه فشرده اموزش متناسب با رشدش میسازن و بهش میدن...تا زمانی که بالغ بشه...یه شکارچی کامل و بی رحم میشه...

تاعو واکنشی نشون نداد و ییفان گفت
-ولی... ما خوش شانسیم تاعو...

تاعو با حرص سرش رو بلند کرد و ییفان توضیح داد
-سرعت رشد چنگ خیلی بالاست... اون در عرض دو سال بالغ میشه... و دیگه به درد شکارچی بودن نمیخوره‌..

نگهبانا...تاحالا تو رو ندیدن...اگه فقط این دو سال رو توی خونه بمونین... همه چیز درست میشه‌...من..همه چیزو درست میکنم!

تاعو به ییفان نگاه کرد و چیزی نگفت
ییفان اهی کشید و گفت
-تاعو‌... تو حق داری که از من عصبانی باشی... من چیز های زیادی رو ازت مخفی کردم...

تاعو با حرص بهش خیره شد که ییفان بلند شد و لباسش رو در اورد و لبه تخت نشست و گفت
-اما دیگه این کار رو نمیکنم...بیا... بیا و همه چیز رو ببین...

تاعو جلو اومد و ییفان رو روی تخت انداخت و بعد روش خیمه زد و خیلی زود... سرش رو توی گردن ییفان فرو کرد و گازی از گردن ییفان گرفت...

ییفان لبخندی زد و اروم چشم هاش رو بست و گفت
-اگه بدونی... چقدر منتظر این درد لذت بخش بودم...

و سر تاعو رو نوازش کرد و گفت
-با دقت نگاه کن...جواب تمام سوالات رو بهت میگم...
و بعد تاعو رو بغل کرد و منتظر شد...

#

لیان اروم توی دفترش علامتی رو کشید و اهی کشید...

فقط چند روز دیگه مونده بود...
یعنی قرار بود واقعا اتفاق بیفته؟
یعنی بلاخره میتونست؟

بلاخره... سان لانگ مال اون میشد؟

اگه اون افسانه حقیقت داشته باشه...با کمال میل تاعو رو با سان لانگ عوض میکرد...
ولی...

واقعا ممکن بود؟
هیچ بهایی نداشت؟
نکنه بهش اسیب میزد؟

اهی کشید و دفترش رو بست..

و بعد به کنار دستش نگاه کرد و با دیدن رویه لبخندی زد و گفت
-از کی اینجا وایسادی؟ چرا نمیری پیش برادرت؟

رویه شونه ای بالا انداخت و جوابی نداد...
لیان به کتاب توی دست رویه نگاه کرد و اونو ازش گرفت و پرسید
-تمومش کردی؟

رویه اروم سرش رو به معنی آره تکون داد و پرسید
-گه گه... چرا ما رو توی این سن تبدیل کردی؟

لیان برای لحظه ای خشکش زد و بعد لبخندی زد و سرش رو نوازش کرد و گفت
-چون... داشتم از دستتون میدادم...من... میخواستم ازتون محافظت کنم...به کسی قول داده بودم که نذارم اون بیماری شماها رو ازم بگیره...ولی ...

اهی کشید و سری تکون داد و گفت
-فراموشش کن...برو...برو به بازیت برس...

رویه اروم سری تکون داد و بیرون رفت و لیان اروم سرش ر  روی دفترش گذاشت و چشم هاش رو بست....

دلش براشون تنگ شده بود...

دوست های عزیزی که به خاطر اون بیماری عمر انسانیشون به پایان رسیده بود و تنها یادگاریشون...همین دوتا فسقلی شیطون بودند...

اروم از جاش بلند شد و دفترش رو توی کشو ی میز کارش گذاشت...

باید یه سری گیاه خاص رو پیدا میکرد...

امروز کار های زیادی داشت...

promiseWhere stories live. Discover now