Part 34

1K 154 95
                                    

لیام : (با حرص از روی مبل بلند میشم و به سمت اتاقش میرم...

حتى بهترین دوست دوران کودکیم هم درکم نمیکنه...

وقتی نایل این طور برخورد میکنه از بقیه چه انتظاری میتونم داشته باشم؟...

آهی میکشم و خودم رو به در اتاق میرسونم...

در رو به شدت باز میکنم و وارد اتاق میشم...

زیر لب زمزمه وار میگم...)

ل : تقصیر خودمه...

همه ی این ها تقصیر خودمه...

حالا باید تاوانش رو پس بدم...

حق با نایله...

خودم مقصرم...

حالا هم دارم تاوان اشتباهات گذشته‌م رو پس میدم...

(در رو با پا میبندم و به دیوار تکیه میدم...

همون جور که تکیه گاهم دیواره روی زمین میشینم و به رو به رو خیره میشم...

ناآروم و کلافه‌م...

دوست دارم زمین و زمان رو بهم بریزم...

تنها آرزوم زینه...

دوست ندارم به جیجی فکر کنم...

دوست ندارم به خونوادم فکر کنم...

دوست ندارم به هیچ کس و هیچ چیز فکر کنم...

دلم فقط و فقط زین رو میخواد...

چشم هام رو میبندم و به شب آخر فکر میکنم...

به آغوش گرمش...

بعد از مدت ها چه دلپذیر بود...

ایکاش بیشتر تو آغوشم میموندی...

صدای زین تو گوشش میپیچه...)

ز : فقط به زندگیه جدیدت فکر کن...

به جیجی...

ل : نمیتونم زین...

نمیتونم...

از اول هم نمیخواستم...

از اول هم تو رو میخواستم...

ببخش که دروغ گفتم...

هم به تو...

هم به خودم...

هم به همه...

ببخش...

ز : اون شب تو مهمونی برای اولین بار به یه نفر حسودیم شد...

توی شرکت وقتی گفتی به عشق واقعی رسیدی هنوز هم ته دلم یه امید هایی بود که شاید برای آزار و اذیت من میگی...

(سرم رو بین دست هام میگیرم...

دارم دیوونه میشم...

این حرف هاش هر روز و هر شب تو ذهنم تکرار میشن...)

Travel To Love (Ziam)Where stories live. Discover now