Part 49

1K 151 95
                                    

لیام : (آراز سکوت میکنه و با ناراحتی به عکس زین خیره میشه...

من هم حرفی واسه گفتن ندارم...

تو این لحظه ها سکوت رو به هر چیزی ترجیح میدم...

چنان به قاب عکس خیره شده که انگار زین رو جلوی خودش داره میبینه...)

آ : شرمندتم زین...

شرمندتم... ‌

تا آخرین روز عمرم هم شرمنده ی نگاه همیشه مهربونت میمونم...

دلم از این میسوزه که به خاطر صداقتت محکوم شدی...

(با تموم شدن حرفش از جا بلند میشه و با شونه های افتاده به سمت میزش میره...

عکس رو روی میزش میذاره و به سختی میگه...)

آ : نمیذارم هیچ کدومشون قسر در برن...

انتقام بیگناهیت رو از همه شون میگیرم...

مخصوصا از اون برایانه کثافت که نامردی رو در حقت تموم کرد...

با دروغ گفتن هاش...

با کمک به دشمن هات...

با اون پیام های دروغی...

با دادن پسورد ایمیلت به هر غریبه ای...

با درست کردن اون همه مدارک علیه تویی که اون رو مثل برادرت میدونستی...

(با صدای آشنایی که به شدت میلرزه آراز ساکت میشه...)

ی : آراز...

(نگاهم به سمت در اتاق آراز کشیده میشه...

پدر زین و نامادریش رو میبینم که بهت زده جلوی در اتاق وایستادن...

به زحمت از روی زمین بلند میشم و به آراز نگاه میکنم...

رنگش کاملا پریده...

نگاهش پر از استرس و نگرانیه...

میدونم نگران پدر و مادرشه...

پدری که تازه از بیمارستان مرخص شده و مادری که هنوز هم از شوک اتفاق های اخیر در نیومده...)

ی : آراز تو چی گفتی؟...

(آراز با رنگی پریده به پدر و مادرش نگاه میکنه...)

ی : آراز با توئم...

تو چی گفتی؟...

منظورت از پیام های دروغی چی بود؟...

برایان چه نامردی ای در حق زین کرده؟...

(پدر زین که از آراز ناامید میشه با بهت به سمت من برمیگرده و میگه...)

ی : لیام اینجا چه خبره؟...

منظور آراز از اون حرف ها چی بود؟...

تو بهم بگو اینجا چه خبره...

(نگاهم رو از پدر زین میگیرم...

Travel To Love (Ziam)Where stories live. Discover now