پارت اول_جیمین

5.9K 746 65
                                    

پاهای بی‌جونم‌رو ازخستگی سه شیفت کار تو سوپرمارکت وکافه وکتاب‌خونه، روی پله‌های مرمری و فوق لوکس اون برج سی طبقه می‌کشیدم.

قبل از ورودم به لابی سری به نشانه احترام برای اون دوتا نگهبان خشک و عصاقورت داده، خم کردم و هه.. واقعا انتظار داشتم بهم محل بدن؟
اوکــی به کیفم.. چی؟! کیفم؟؟!! کیفم! فاک!

اومدم فوری راه اومده رو ازپله‌ها برگردم که یهو یکی ازپله‌هاغیب شد! (پله روبه خاطراسترس زیادش ندید😁)
و باعث شد بقیه‌ی پله‌هارو پرواز بکنم و دست آخر این زمین مرمری ورودی برج بود که با آغوش باز من‌رو به سمت خودش کشید.

باصدای جمعیتی که معلوم نبود یهو ازکجا حضور نحسشون پیدا شده بود سرم‌رو بالا گرفتم و برای بار نمی‌دونم چندمین هزار، فهمیدم خدا وقتی شانس رو بین بنده‌هاش تقسیم می‌کرد من قطعا در حال شاشیدن بودم وگرنه این همه بدشانسی تواین فاصله زمانی کم غیرممکن بود.

همینجوری بِرو بِر داشتم نگاهشون می‌کردم که شاید یکی از اون جمعیت فوق‌العاده مارک‌پوش حداقل کمکم کنه از زمین بلند شم، ولی خــب مگه همینا نبودن که با افتادن گوه شانسیه من صدای خنده‌هاشون عین شیهه اسب تادو خیابون اون طرف ترهم می‌رفت؟؟!!

هرچند هنوزم داشتن می‌خندیدن، دیگه داشتم نا امید می‌شدم که اندازه ارزن انسانیت تو وجودشون باشه‌ که دستی به سمتم اومد.
خوشحال و البته کمی هم متعجب به دست نگاه کردم و سرم‌رو آوردم بالاتر که..
نفسم! گاد!! مگه می‌شه؟!!
حتما سرم بدجور با زمین برخورد داشته وگرنه غیرممکنه که موجودی به این زیبایی؟! نه غیرممکنه!!

سرم‌رو چندبار به چپ و راست تکون دادم شایداین توهم قشنگ ازم دوربشه ولی خب، نشد.

چشم‌های سیاه درشت موهای صاف و خوش‌حالت که از دو طرف به طرز بی‌نظیری روی صورتش ریخته بودن لبخند یه وری روی صورتش و دست تتوزده‌ش که تتوهاش تا روی سینه‌هاش که به لطف باز بودن بیش ازحد‌ دکمه‌هاش و خم شدنش واسه دراز کردن دستش جلوی من بیش ازحدتوچشم بود،اوه.. پسـر، رایحه‌ش!

قدبلند وعضله‌هایی که به زور سعی می‌کردن دکمه‌های بلوزش‌رو جر بدن آلفا بودنش‌رو به رخم می‌کشید.
بوی خاک خیس خورده بعد بارون.. نمایی از یه موجود بهشتی رو توی زمین القا شد..!

لبخند قشنگی که روی لبش بود باعث شد دست از خیره شدنی که دقیق نمی‌دونم چقدر طول کشیده، بردارم و اصلا به این فکر نکردم که چرا یهو خنده‌های شیهه مانند قطع شدن..
یا شاید هم نمی‌خواستم بشنوم!

شاید چون ناجیم قشنگ‌ترین موجودی بود که تا به‌حال به چشم دیده بودم و گوشام‌رو از هر نوع صدای کریهی آزاد کرده بودم که صدای قشنگی‌رو که از اون موجود بی‌نظیر انتظارش‌رو داشتم بشنوم.

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now