پارت بیست و یکم_عملیات بعد ازقرار🔥💦

4.6K 459 229
                                    

با رسیدن به واحد جیمینو گذاشتم زمین.... رسما اسانسور و کل مسیری که اومده بودیم و با کفشای گلی و لباسای خیسمون به گند کشیده بودیم.......
اما بازم بی اهمیت بود..... چون هرکسیم میخواست اعتراض کنه به راحتی از حس فورمونای شهوتمون و دیدن جلوی شلوارمون میفهمید که کار از این حرفا گذشته.....!!!!
به محض بسته شدن در به سمت همدیگ حمله ور شدیم..... درسته هردو به یه اندازه مشتاق چشیدن چندین باره بدن هم بودیم.....
همونطور که میبوسیدمش دستمو به هر جایی که میرسید بند میکردم و محکم فشارش میدادم..... ولی من عاشق فشار دادن یه جا بودم... درست حدس زدین.... نیپلاش.... من عاشق این بودم که سینه هاشو فشار بدم و شیرش از نوک نیپلش و پیرسنگش بزنه بیرون و تا روی شکمش پایین بیاد و قبل اینک بریزه بلیسمش..... اینجوری طعم بدنش و شیرشو باهم میچشیدم.... به جرات میتونم بگم بی نظیر ترین مزه اییه که میتونم بچشم......
دکمه های پیرهنشو با بی قراری بدون اینک لبمو از لبش جداکنم باز کردم...... به محض دیدن نیپلای سرخ و متورم از شیرش به حالت جنون وار و گرسنه ای خم شدم و به دهن گرفتمش.....جور میمیکدیم که با هر مکش به اندازه یه لیوان شیر وارد دهنم میشد..... جیمین به خاطر درد یهویی که به سینه هاش تزریق شد خواست سرمو از نیپلش جداکنه که عین بچه ها غر زدم..... خندید و سرمو یه لحظه برداشت و گفت

_جونگکوکی تو الان شام خوردی
+این دسرمه
_ولی منم دسر خودمو میخوام

وبا لب گاز گرفته و چشمای لبریز از شهوت و شیطنت به بع دیکم که به زور میخواست از شکاف شلوارم خودی نشون بده اشاره کرد......
خنده ای کردم و با نفس گفتم

_اول من
+نوچ

دوتا دستشو گذاشت روی نیپلاش...... عمیق غریدم

_بیخود غرش نکن ازت نمیترسم... همیشه اول تویی بعد من.... الانم یا اول من یا هم بازم اول من

خندیدم به دیوونگیش... اون واقعا بچس..... نمیدونه وقتی یه الفا تحریک بشه حرف حالیش نیست و مسئولیتش گردن همون امگاییه که تحریکش کرده......؟؟!!!
بیخیال توضیخ دادن شدم..... به هر حال بازم قرار بود من لذت بیشتری ببرم دیگ......
ولش کردم که دستاشو از روی سینه هاش برداشت اب دهنمو با دیدن نیپلاش قورت دادم که از چشمش پنهون نموند و با شیطنت خندید و اه درمونده ی منو بلند کرد.....
نشست روی زمین و قفل تو چشام دکمه و زیپ شلوارمو با ارامش باز کرد......فــــــــــــــاک.... محض رضای خدا الان چه وقت ارامش بود......!!!!!!!
باشیطنت دیکمو اورد بیرونو بدون اینک به دست بگیرتش دماغشو مثل یه پاپی لوس به نوکش میمالید....
اه.... خـــــــــداااااااااا...... چه دلیل فاکی وجود داره که الان نباید به تخت ببندمش و تا دهنش ضربه بزنم؟؟؟؟!!!!!!
اه بله.... من الان تو یه قرار عاشقانه فاکی به سر میبرم که به طرز فاکی تری عاشقشم.....!!!!!!
نمیخواستم زوری باشه و اخر قرارمون با یه سکس خشن تموم بشه ولی نمیتونستم درد دیکمو و التماسشو برای فرو رفتن تو دهن داغشو نادیده بگیرم واس همین کمرمو کمی تکون دادم که باعث شد دیکم به صورتش و دهنش مالیده بشه...... باخنده دماغشو زیر دیکم برد و عمیق بو کشید...... نفسم برید....... لعنتی........!!!!!
بعد ازاینک ده دقیقه با ازارای جنسی جیمین گذشت بالاخره دلش به رحم اومد و کینگ سایز نازنینمو به دهن گرفت.....
به محض اینک زبون داغش روی دیکم نشست اه غلیظی از دهنم خارج شد و نزدیک بود از شدت شهوت زمین بخورم.....
چشامو بسته بودم و ناله های اروم میکردم و کمرمو اروم اروم تکون میداد که تو دهنش جلو عقب میشد...... 
بعد از چند دقیقه دیکمو با کمک دستاش تو دهنش جابه جا میکرد.... از اونجایی که دکمه های پیرهنشو کامل باز کرده بودم به راحتی میتونستم شیر نیپلاشو که از رو پیرسینگا و سینش میریزه ببینم....
اینم برای منی که عاشق دوشیدن و مکیدن اون سینه هام خطرناک بود.......!!!!!
بعد از چند لخظه با غرش عمیقی بلندش کردم و از زیر باسنش گرفتم و دهنمو به نیپلش چسبوندم...... باخنده و شهوت خودشو جدا کرد و گفت

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now