جلوی ایینه وایسادمواول ازسایه قهوه ای مسی رنگی برداشتم و پشت پلکاوباهاش پوشوندم و بعدازون خط چشموبرداشتم و خیلی نازک روی پلکام کشیدم و گوشه هاشوکمی صاف تربیرون کشیدم تاحالت خمارتری به چشمام بدم..... بازدن بالم لب تمشکم بشدت عاشق طعم و رنگ ملایمش بودم کارمو تموم کردم و موهای بلوندوطلایی رنگوکمی بادستام روی صورتم پخش و پلاترش کردم.. دست اخر بااکسسوریا وزیوارالات مخصوص خودم که از همون اول عاشق چیزای ظریف و هات بودم کارموتموم کردمو به سمت دراتاق رفتمو خارج شدم....
مثل اینک تهیونگ داشت بایونگی حرف میزد_وای نه یونگی مراقبش هسم
_چی میگی توفقط قراره یکم تنبیه بشه که از اون اخلاق گوهش کم بشه
_نه نه نه تاوقتی خودش نخواد اجازه نمیدم هیچ اتفاقی بیفته
_اره ولی بایدمنتظرباشم تاکارجیمین تموم بشه اون لعنتی الان رات شده و جیمینم تو هیته و ایناجفت همن معلوم نیس با دیدنش چه اتفاقی بیفته واس همین لازمه که باشم
_ببنددهنتوعشقم اصلا حالاکه اینطوری شد امشب خبری از نات کردن نیس
_حرف نباشه هنوزم ازهفته پیش سوراخم دردمیکنه بعدشم یادت رفته دکترگفته به خاطر کینگ سایزجنابعالی بایدحداکثر ماهی یبار نات کردن داشته باشیم
_همین که گفتم به همینم قانع نباشی امشب میمونم کنارجیمین و کلااز سکس خبری نیسسرفه ای کردم که بالاخره اون حرفای خیسشو تموم کنه و من توی هیتم درنظربگیره که با ارامش برگشت و نگاهی بهم انداخت و به یونگی گفت
_خیله خب حالاروش فک میکنم جیمین اومدبایدخداحافظی کنم
_یــــــــــــــــــــــــــــااااااعوضیییییی من امشب پیش جیمین میمونم تایادبگیری دیگ ازاین حرفانزنی الانم بلاک قهوه ای میکنمت تابری هرامگایی روکه میخوای نات کنی
YOU ARE READING
امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆
Werewolfخلاصه داستان: پسری به اسم جیمین که بعدورشکستگی ومریضی سخت پدرش مجبورشدازبوسان به سئول بیادوبه سختی کارکنه تابرای خانوادش پول بفرسته.جیمینی که حالا18سالش شده و مطمئنه که قراره یه گرگ الفابشه چون ازپدرومادرالفابه دنیااومده چی میشه که درست یه مدت قبل ا...