پارت نهم_ماورای تصور💦🔞🔞🔞

5.8K 569 69
                                    

درد دیکم هرلحظه داشت بیشتر میشد و من ازهرلحظه عاجزتر! حتی نمیتونستم شلوار بپوشم چون بالاخره حداکثر بعد پنج دقیقه کلش به حدی خیس میشد که انگار تو شلوارم خرابکاری کردم!!
تمام خدمه روبیرون کرده بودم و منتظر وونهوی لعنتی بودم که انگارامشب خوابش زیادی سنگین بود... تصمیم گرفتم برای ریلکس کردن بدنم و اروم کردن دیک لعنتیم کمی ازجکوزی استفاده کنم.بدون اینکه چیزی بردارم اومدم پایین و همونطورکه به سمت جکوزی میرفتم لباسامو درمیاوردمو هرکدومو یه گوشه پرت میکردم و اخرش لخت رسیدم به جکوزی...
میدونستم دمای زیاد اب حرارت بدنمو بیشتر میکنه و منو نیازمندتر اما خب من قراره امشب حسابی از خجالت دیک نازنینم دربیام...
با این فکر با لبخند خمار و نفس نفس وارد اب شدم و خودمو به سمت ماساژور جکوزی رسوندم و باتکیه دادن بهش لبمو گاز گرفتمو افکارکثیف و هورنیمو بیشتر بال و پر دادم...!
وای به حال اون امگای بیچاره... هه.. معلومه که نمیدونه چی درانتظارشه.. میدونه؟!!!
گرمای اب زیادی روم تاثیرگذاشته بود! درحدی که دیکم هرچند ثانیه یبار از شدت شق شدگی میپرید!! بالذت داشتم به تکونای ریز دیکم نگاه میکردم.امگاهای زیادی با بخیه و تقریبا میشه گفت جسدشون ازاین برج فقط به خاطراین کوچولوبیرون رفته بود واس همین تصمیم گرفتم برای اینکه با پشیمونی امگا قبل انجام عملیات روبه رونشم کوکتل پدیکور رنگداریو وارد اب جکوزی کنم. خبب موقتا جونگ کوچک مخفی شد.... باورودهوای نسبتاسردی به فضای جکوزی فهمیدم انتظار به پایان رسید..
از اونجایی که نگهبانای برج وونهو رو میشناختن و بهشون سپرده بودم مسلما نباید خیلی ورودش سخت میشد... باحس چند رایحه ی مختلف همونطور که چشام بسته بود پوزخند صداداری زدم.... وونهوی عوضی. خوب کارشو بلد بود و خوب میدونست وقتی رات میشم فقط چجوری میتونم اروم شم... اروم چشامو باز کردم و نگاهمو دوختم به اون امگاهای بیش ازحد زیبا!!!.. واقعا زیبابودن و البته... نگاهای سکسی و فوق شهوتناکشون که مستقیما روی دیکم تاثیر میذاشت... ایناهمش نشونه های یه شب هات و تموم نشدنی بود.. باانگشت بهشون اشاره کردم که نزدیک شن وخودمم دوباره سرمو گذاشتم روی ماساژور... خوب میتونستم بفهمم که این هرزه ها چقدمیتونن تو کارشون حرفه ای باشن اما امشب.... امشب فرق داشت... امشب همه چی دست من بود و قطعا اگه این امگاهای بیچاره خبر داشتن که قراره چه بلایی سرشون بیاد حاضر نبودن ازده فرسخی این برج ردبشن و....!!! یه کلام کارشون تموم بود....!!!
یکی ازاون امگاهای پسر خوشگل اومد و پشت سرم قرار گرفت شونه هامو ماساژداد اون یکیم داخل جکوزی شد و خودشو کاملا کیپ تنم کرد... اونیم که کنارم بود با چشماش با حالت شهوتناکی تو چشام قفل کرده بود و دستاش اول روی سینم فرود اومد. کم کم با حالت نوازش دورسینه ی عضلانیم متوقف شد.... تمام حرکاتشو زیر نظر داشتم که باهمون چشمای خمار سکسیش گوشه لب گوشتیشو به دندون گرفت و خم شد و مک محکم و صداداری ب سینه سمت چپم زد... چشامو برای یه لحظه بستم و دوباره بهش چشم دوختم... ازاین بازی خوشم میومد... لباشو از سینم جداکرد و همونطور که زبونشو روی سینم میکشید تا گلوم بالا اومد خط فکمو گاز ریزی زد... درهمین حین که داشت گلو و فکمو مک میزد دست چپشو دورانی روی سینم حرکت میداد و پایینتر میبرد... شمارش معکوس برای فرار شروع شد...!!!.... 3..... 2.... 1.... بومممممم...
با برخورد دستش به دیکم چشاش به گشادترین حالت ممکن رسید... حتی نتونسته بود دستشودور دیکم حلقه کنه.... همونطورتوحالت بهت و شوک زدگی بود که دیدم اگه همینجوری مثل سکته زده ها بمونه این منم که به عنوان اولین فردی که ازشق زدگی مرده توی تاریخ ثبت میشم... بنابراین گلوشو گرفتم و سرشو نزدیک کردمو لباشو با شدت گاز گرفتم.... خب این من بودم... من هیچ بوسه ای رو با ملایمت انجام نمیدادم... ملایمت برای عشق بود.... نه این هرزه های ساعتی....
همونطورکه لبای پایینی روگازمیگرفتم و ازشکانمیگرفتم دست راست امگای بالایی رو کرفتم و باشدت پرتش کردم تواب.. امگایی ک داشتم لباشومیخوردم باصدای بلنداب ترسیدولباشوب زورازم جداکرد..... بانیشخندبرگشتموسراون امگای بیچاره روازاب بیرون کشیدم و اینبارلبای اونواسیرکردم که امگای دست چپم سعی کردازاین فرصت استفاده کنه و پابه فراربزاره....!!!
اوه مایی گــــــــــــادددد.... ریلی؟؟!!!... این امگازیادی احمق نبود؟؟!!!! بااینکه میتونستم حین بیرون اومدن ازاب بگیرمش اماتصمیم گرفتم به نمایشی که این امگای احمق راه انداخته بود خیره بشم... این قطعامنوواس بلایی که میخواستم سرش بیارم مصمم ترمیکرد...!!
همونطورکه ازجکوزی باسرعت بیرون اومدبه طرف درفرارکردوخواست بازش کنه که..... نه....!!!! اشتباه نکنین... دربسته نبود.... اینجاهرکس باپای خودش میومدوهروقتکه دلش میخواست میرفت.... اماپشت درکی بود؟؟!!! یک عدد وونهوی دست به سینه بایکتای ابروی بالارفته....

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin