راوی
چراغ ها خاموش شده بود و توی تاریکی اتاق جلسه، فورمونای غلیظ چند گرگ باعث سردرگمی باقی اعضا شده بود.....
فورمون های ترسیده نامجون، شوکه ی تهیونگ و......
بشدت عصبانی و خشمگین جئون جونگکوک......!!!!
یونگی شوکه نشده بود...... در عوض نگاه خنثاش از زمانی که نامجون وارد اتاق شده بود و تااین حد دستاپاچه شد بود، روش بود...... نامجون از نگاه خنثای هیونگش سعی در فرار داشت اما به خوبی میدونست که این امر غیر ممکنه.....!!!..... لازم نبود نگران ری اکشن جونگکوک باشه چون شک نداشت به قدری الان عصبانی و خشمگین هست که ذهنش نخواد منطقی تر فکر کنه و یا به دلایل این دیدار مثلا اتفاقی......!!!
به هر حال نامجون با خودش فکر میکرد امشب بیشتر لز هرشب دیگه ای نیاز به خونه موندن داره و این اصــــــــلااااااااا هیچ ربطی به ترسش از نگاه های ترسناک و بیخیال یونگی هیونگش نداشت.....!!!!
تمامی نماینده ها دونه دونه برنامه هاشونو روی صفحه ال ای دی بزرگ ارائه و میدادن و هر شرکت بهترین خودشو برای جلب توجه جئون جونگکوک، عرضه میکرد......
اما بی انصافی بود که جونگکوک با وجود اینکه، بهترین شرکت های کره در تقلا برای جلب توجهش بودن، تمام فکرش و توجهش روی دستای نزدیک بهم و روی میز مدیر عامل شرکت گانگ و مشاور اغواگرش بود.....!!!
جونگکوک قصد نداشت نگاه خشمگین و دستای مشت شدشو از فرط عصبانیت اروم کنه و این مین هویی رو که وجود جیمین رو با رایحه ی اشنا و البته جهره اشناترش، یک تهدید حساب میکرد، عصبانی کرده بود....!!!!
حقیقت این بود که تنها کسی که فکر میکرد احتمال برگشت مین هو و بیون سوک بهم وجود داره، جونگکوک بود که اون هم با وضعیت شوکه کننده ی فعلی که پیش اومده بود، بعید میدونست دیگ بتونه به کاپلشون فکر کنه.....!!!!
تهیونگ هم به قدری شوکه شده بود که نه بتونه به جونگکوک فکر و نه فورموناشو کنترل کنه و درست از لحظه ای که جیمین وارد اتاق شده بود فقط یه پسر امگای بالغ رو میدید که با رایحه ی گل یخی جدیش و صورت فرشته وارش فقط و فقط به عنوان مشاور مدیر عامل گانگ، داره کارشو میکنه و انگار نه انگار که زمانی حتی اونارو میشناخت.....!!!
با هرمشقتی که بود همه ی شرکتا هرچی برای امروز اماده کرده بودن ارائه دادن و بعد ازاینکه یونگی_به عنوان تنها شخصی از اعضای شرکت جئون که هنوز حواسش بود_گفت که نتیجه رو به همه ی شرکتا ابلاغ میکنن، ختم جلسه رو اعلام کرد......
نماینده ها یکی یکی داشتن خارج میشدن.... سهون بلند شد و پشت سرش بیون سوک...... جونگکوک تمام حواسشو به جیمین داده بود و توی دلش داشت التماس میکرد که جیمین بلند نشه...... اما جیمین بعد گذاشتن برگه هایی که چکیده نوشته های خودش از کل جلسه بودن، توی کیفش، پشت بیون سوک بلند شد و بدون نیم نگاهی به تنها افراد باقی مانده داخل اتاق، عزم رفتن به بیرون کرد.....بیون. سوک دستشو پشت کمر جیمین گذاشت نفهمید که بااین کارش چندین سناریو به سناریو های مرگی که کوک برای کشتنش از اول جلسه تا حالا کشیده بود اضافه کرد......
جیمین و. بیون سوک، هردو برخلاف ظاهر خونسرد و ارومی که داشتن، درونشون غوغایی برپا بود.... ولی بازیگر های خوبی بودن و سهون و نامجون داشتن به این فکر میکردن اگه وارد خرفه ی بازیگری میشدن قطعا خیلی موفق میشدن....!!!!..... به هر حال کارشون درست بود و این از جایی مشخص. بود که کوک بل دستای مشت شده ای که کم مونده بود رگ دستاش پوستشو بدرن و از بین دندونای بهم فشرده شدش گفت
YOU ARE READING
امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆
Werewolfخلاصه داستان: پسری به اسم جیمین که بعدورشکستگی ومریضی سخت پدرش مجبورشدازبوسان به سئول بیادوبه سختی کارکنه تابرای خانوادش پول بفرسته.جیمینی که حالا18سالش شده و مطمئنه که قراره یه گرگ الفابشه چون ازپدرومادرالفابه دنیااومده چی میشه که درست یه مدت قبل ا...