پارت هفتادم_ویار💋🍦

5.2K 637 179
                                    

_ولم کننیینن!! چرا نمی‌فهمین؟! اونی که باید لباس سفید بپوشه تویی!!
تهیونگ به خاطر بارداریش و کشیدن طولانی مدت جیمین، نفس کم آورده بود، وایساد و با پشت دست عرق روی پیشونیش‌رو پاک کرد.
جین دست به کمر شد و با اون یکی دستش جیمین رو محکم نگه داشت و گفت:
_اگه عروسی منه، دوست دارم همه رفیقام سفید بپوشن!
جیمین با حرص پاشو رو زمین کوبید و گفت:
_ولی لباسی که من می‌خوام سفید نیست!
جین اخمی کرد و دوباره دست جیمین رو کشید و گفت:
+راه بیفت! پاتم اونجوری رو زمین نکوب.
جیمین همونطور که داشت تقلا می‌کرد دستش رو از دست‌های جین آزاد کنه، گفت:
_اونی که حامله است  تهیونگه! آخ دستم
جین دوباره از حرکت ایستاد و با لبخند معنی داری نزدیک صورت بهت زده از حرکات سادیسمی جین، شد و گفت:
_اگه اون مرتیکه‌ی هورنی رو من می‌شناسم.. تو الان نزدیک دوازده روزه حامله‌ای!
جیمین با دهانی باز به جین نگاه کرد و حالت تهوع امروز صبح‌ش و چند روز قبل‌رو به یاد آورد که از وقتی به جونگ‌کوک گفته بود، متوجه لبخندهای گاه و بی‌گاهش به شکم خودش شده بود.. البته اگه می‌شد توجه بیش از حد این روز‌هاش‌رو فاکتور گرفت. اون عوضی حتی خودش جیمین رو از پله‌های پنت هاوس بالا می‌برد و پایین می‌آورد و یه برنامه غذایی خاصی برای جیمین چیده بود!
و جیمینی که فکر می‌کرد همه‌ی اینا برای جبران گذشته‌است..
_می‌کشمت!!
جیمین با مشت‌های گره خورده و خیره به نقطه‌ی نامعلومی گفت و جین و تهیونگ رو به تعجب وا داشت.
تهیونگ همونطور که خودش‌رو باد می‌زد پرسید:
_باز نقشه‌ی قتل کیو می‌کشی؟!
جیمین بدون هیچ حرفی دست هردوشون‌رو گرفت و کشیدشون به سمت فروشگاهی که تمام مدت سعی داشتن، واردش کنن.
هر دو نفر با تعجب دنبال جیمین و بدون هیچ حرفی وارد فروشگاه شدن.
.
.
.
.
.
.
با دیدن آیفون رو میزیش که تماس منشیش رو نشون می‌داد، دکمه‌اش رو فشار داد.
_رئیس جئون اقای پارک-
هنوز حرف منشی تموم نشده بود که در به شدت باز شد و با همون شدت بسته شد؛ به دنبالش قیافه‌ی خشمگین و عصبانی جیمین بود که با سرعت بهش نزدیک می‌شد.
جونگ‌کوک با تعجب به جیمین نگاه می‌کرد، جیمین با خشم اومد و میز کوک رو دور زد و درست جلوش وایساد. خم شد و با همون حرص دکمه و زیپ شلوار جونگ‌کوک رو باز کرد و دیکش رو بیرون کشید و به محض بیرون کشیدن دیکش، کاملا خم شد و گاز محکمی از دیکش گرفت!!
جونگ‌کوک که لحظات آخر تقریبا از شوک در اومده بود و خودش رو برای یه بلوجاب حسابی از دهن داغ عشقش آماده کرده بود، با درد شدیدی که یهویی به دیکش وارد شد، شوکه دستش رو روی دست جیمین گذاشت و از درد حتی نتونست داد بزنه و فقط قرمز شد؛ از جاش بلند شد و به سختی نفس می‌کشید!
رفت روی کاناپه‌ی سه نفره، با گشاد ترین حالت ممکن نشست و پاهاشو کاملا از هم باز کرد و دقیق‌تر به دیک نابود شده‌اش نگاه کرد.
جیمین تمام مدت با پوزخند پیروزمندانه‌ای،  دست به سینه نگاهش می‌کرد.
کوک دوباره نگاهش‌رو از دیکش به جیمین داد و از جیمین به دیکش، وقتی فقط کمی از دردش کم شد، شروع کرد به فریاد زدن:
_اااااااااااااااااااااااااااااااااایــــــــــــیییییییییییییییی
جیمین با پوزخند روی صندلی کوک نشست و با لذت به درد کشیدن کوک نگاه می‌کرد.
در به طور ناگهانی باز شد و سهون و نامجون و منشی کوک، سراسیمه وارد اتاق شدن!
خب فضا به‌شدت معذب کننده بود..
جیمینی که با پوزخند به دیک کوک زل زده بود و جونگ‌کوکی که با دیک کبود شده و گنده‌اش که از توی شلوار گرون قیمتش بیرون زده بود، روی مبل ولو شده بود.
جیمین با دیدن اینکه اون سه نفر به دیک جونگ‌کوک با تعجب زل زدن، با اخم بلند شد و سریع رفت پیش جونگ‌کوک و دیکش رو توی دستش گرفت و همزمان صدای خودش و کوک رو در اورد:
_آخخخخخخخخخخخخ
+یاا!! به چی زل زدین؟ مگه خودتون دیک ندارین برین به دیک خودتون نگاه کنین! اگ تا ده ثانیه دیگه نرین می‌رم به دیک جفتاتون نگاه می‌کنما!
نامجون بالاخره دست از نگاه کردن کشید و اون دو نفر دیگه به طرز ناشیانه‌ای مسیر نگاه‌شون رو عوض کردن و چهارچوب در رو برای نگاه کردن انتخاب کردن.
_چی‌شده؟! صدای کوک تا طبقه‌ پایین‌ام رفته! دیکت-
+برینن بیروونن!! تا خودتونم به همین روز ننداختم!
جونگ‌کوک که داشت از درد فشرده شدن‌ دیکش بین دست‌های جیمین، جون می‌داد، با شنیدن این حرف از زبون جیمین، دست از آه و ناله کردن کشید و با اخم و بریده بریده گفت:
_تو.. می‌خوای... چی‌کار.. کنی؟!
جیمین، بدون اینکه تو چشم‌های جدی کوک نگاه کنه، لب زد:
_منظوری نداشتم، فقط می‌خواستم بترسونمشون برن بیرون.
جونگ‌کوک با حرص نگاه عمیقی به صورت جیمین انداخت و بعد به طرف اون سه نفر برگشت و جدی گفت:
_بیرون!!
سه نفر با دیدن جدیت کوک بیرون رفتن. این‌بار جیمین بدون اینکه به کوک نگاه کنه خواست از جاش بلند شه که جونگ‌کوک دستش رو گرفت و با شدت روی خودش انداخت.
با جدیت چونه‌ی جیمین رو گرفت و مجبورش کرد نگاهش کنه و گفت:
_کجا؟
جیمین لرزون جواب داد:
_خودت گفتی بیرون!
جونگ‌کوک چشم‌هاش‌رو روی چشم‌های شیطون جیمین که هیچ تناسبی با مظلومیت ساختگی توشون نداشت، تنظیم کرد و گفت:
_می‌خواستی به دیکشون نگاه کنی؟! گازشون بگیری؟!
جیمین دوری به چشم‌هاش داد و پوفی کشید و گفت:
_گفتم که... فقط می‌خواستم تهدیدشون کنم.. بعدشم اونا خبر نداشتن که من باهات چی‌کار کردم!
+دیگه تکرارش نکن جیمینی! تو فقط مال گوکی هستی.
جیمین از اینکه جونگ‌کوک با همون لفظی که خودش وقتی لوس میشه جونگ‌کوک رو صدا میزنه، استفاده کرده، خنده‌ی ریزی کرد و لب‌هاش‌رو سطحی بوسید و باعث شد لبخندی روی لبای کوک اورد.
-ادیتور: خوشت اومده؟!-
جونگ‌کوک گفت:
_خب حالا این بلایی که سرم آوردی برای چی بود؟!
جیمین با یادآوری خشمش، دوباره اخمی کرد و مشتی به سینه‌ی کوک کوبید و همونطور که روی پای کوک بود، پرید و دوباره نشست روش.
جونگ‌کوک با تعجب و اخمی که از درد دوباره و ضعیف دیکش بهش دست داده بود، جیمین رو متوقف کرد و با سفت بغل کردنش، سرش رو به صورت اخموش نزدیک کرد و گفت:
_فقط بگو چی‌شده، تا عقیم نشدم!
جیمین دست‌های کوک رو از دور خودش باز کرد و دست به سینه توی بغلش نشست و با اخم گفت:
_نگران نباش! فک کنم با سه تا توله دیگه مهم نباشه عقیم بشی یا نه.
کوک نگاه عمیقی به صورت جیمین انداخت و وقتی متوجه دلیل خشمش شد و با خنده بغلش کرد و علارغم تقلاهای جیمین برای بیرون اومدن از آغوشش گفت:
_پس فهمیدی! ولی من این‌بار چهارقلو کاشتم توت.
جیمین نتونست جلوی خنده‌ش‌رو بگیره و با مشت محکم کوبید توی سین‌ ی کوک و گفت:
_گم شو عوضی هورنی! حالا که اینطور شد تا به دنیا اومدن چهارقلوهای سفارشیت سکس نداریم.
جونگ‌کوک مظلوم نگاهش کرد و گفت:
_ولی دیکم-
هنوز حرف کوک تموم نشده بود که جیمین با یادآوری دیک زخمی کوک با هول بلند شد و جلوی کوک روی زمین نشست و دیک حالا آروم گرفته شده‌ش‌رو توی دستش گرفت و همه جاشو خیلی خوب برانداز کرد.
بعد از اینکه از سالم بودنش مطمئن شد هوفی از سر آسودگی کشید و با لبخند بوسه ای روی دیک کوک گذاشت-!- و گفت:
_خیالم راحت شد.. من حالا حالاها برای پر کردن سوراخم بهش نیاز دارم!
همون بوسه و حرف کثیف جیمین کافی بود تا دیک خوابیده کوک بلند شه و توی دست‌های جیمین تکون بخوره..
جیمین با شیطنت به کوک نگاه کرد، جونگ‌کوک پوفی کشید و با حرص گفت:
_چیه؟! وقتی طوری بهش عشق می‌ورزی که تا حالا به خودم نورزیدی معلومه که بیدار می‌شه!
جیمین شونه‌ای بالا انداخت و دماغش‌رو زیر دیک گذاشت و بعد از اینکه عمیق بوش کرد و بوسیدش با بی‌خیالی رو به کوک گفت:
_پس مزاحم خلوت ما نشو!
به دنبال این حرف لیسی از پایین تا بالای دیکش کشید و روی نوکش رو چند بار با زبون ضربه زد و نفس کوک رو توی سینه‌اش حبس کرد. دوباره دماغش رو برد زیر دیکش و عمیق‌تر از قبل بو کشید و با خنده گفت:
_گوکی فکر کنم اولین ویارمو پیدا کردم! همیشه انقدر دیکت خوش‌بوعه؟!
جونگ‌کوک با شنیدن این حرف از زبون جیمین، نبض دیکش رو حس کرد و دومین پرشش دیکش رو هم به چشم‌های جیمینش هدیه داد.
با حرص سر جیمین رو به دیکش نزدیک کرد و گفت:
_اگه ویارت بوی دیکم باشه باید خودت‌رو واسه حاملگی‌های همیشگی آماده کنی!
جیمین دیک کوک رو تا جایی که می‌شد کرد توی دهنش و "اومیی" از سر لذت کشید و صدای کوک رو در آورد.
_فاکک آههه.. جیمینیی.. تو... فوق العاده... ای!
جیمین حرکت زبون و دهنش رو تند تر کرد و بقیه قسمت‌های دیک کوک رو که تو دهنش جا نمی‌شد رو با دستش کاور کرد و برای دیک عشقش بلوجاب رفت.
بعد از چند دقیقه جونگ‌کوک، با پیچیدن زیر دلش نزدیک بودنش رو احساس کرد برای همین از دهن جیمین بیرون کشید و دست‌های کوچولوی جیمین رو بین دیکش سفت کرد و گفت:
_اینطوری ادامه بده بیب!
جیمین اخمی کرد و دوباره دیک جونگ‌کوک رو داخل دهنش برد و مک محکمی به نوک دیکش زد که باعث بلند شدن کمر کوک از روی کاناپه شد و بعد از اون کام غلیظ و فراوونش داخل حفره‌ی دهن جیمین خالی شد.
جونگ‌کوک با تاسف خواست دیکش رو دربیاره که جیمین سغت سرجاش نگهش داشت و تا بیرون اومدن آخرین قطره‌ی کام جونگ‌کوک مکش زد.
_اا.. اههه... اههه.. جیم-
جیمین بعد از مطمئن شدن از خالی شدن کامل دیک کوک، سرشو از روی دیکش برداشت و لبش‌رو با پشت دست تمیز کرد و گفت:
_واقعا بهش نیاز داشتم!
کوک با بی‌حالی ناشی از ارضا شدن، سرش‌رو روی پشتی کاناپه گذاشت و بی‌حال خندید.
سرش‌رو آورد پایین و خیره تو چشم‌های جیمین گفت:
_ویارتو رفع کن بیب! هرچقدر که دوست داری.
با نگاهی مشتاق به کوک نگاه کرد تا شلوارش‌رو پایین تر بکشه. تا کوک دست به کمر شد، در اتاق زده شد و از اون‌طرف صدای حرصی نامجون بلند شد.
_بقیه رفع ویارتونو نگه دارین واسه بعد! کوک جلسه داریم. جیمین! جین پایین منتظرته و میگه اگه تا ده دقیقه دیگه پایین نباشی، تو حسرت ویارت نگهت می‌داره!
جونگ‌کوک با تعجب پرسید:
_تو داشتی به حرفامون گوش می‌دادی؟!
+صداتون خیلی بلنده! زود باشین.
جیمین با حسرت به دیک کوک نگاه کرد و قبل از اینکه کوک قید جلسه رو بزنه بلند شد و دیکش رو دوباره کرد تو شلوارش و با حسرت گفت:
_بقیش بمونه تو خونه.
جونگ‌کوک هم با حسرت سری تکون داد و بلند شد تا جیمین رو راهی کنه که بلند شدنش مساوی شد با درد شدید کمرش.
_آخخخخخ
+چی‌شددد؟!
_هنوز درد دارم!
جیمین با تاسف از گردن کوک آویزون شد و اون هم دست‌هاش‌رو دور کمر جیمین حلقه کرد.
_جیمینی خیلی متاسفه گوکی.. تو خونه جبران می‌کنم!
جونگ‌کوک با اخم خندید و گفت:
_فکرش‌رو هم نکن.. حقم بود، تازه اگر این اتفاق نمی‌افتاد من متوجه ویار فوق العادت نمی‌شدم!
سرش‌رو برد جلو لب‌های جیمینو بین لباش اسیر کرد و بوسه‌ی خیسی رو شروع کردن.
چند دقیقه گذشته بود که ضربه‌ی محکمی به در خورد و پشتش صدای حرصی جین شنیده شد:
_جیمینننن!! بسهه دیگههه! مرتیکه لب‌هاشو کندیی بسههه
اونا به کارشون ادامه می‌دادن.. بدون توجه به صدای باز شدن در. جین و نامجون اومدن داخل، جین دست جیمین رو گرفت و از لب‌های جونگ‌کوک کندش. جیمین نقی زد و برای جونگ‌کوک بوسه‌ی هوایی فرستاد و به دنبال جین به طرف بیرون کشیده شد.
نامجون با نگاه تاسف باری رو به کوک گفت:
_اهه.. میونگ و سلگی خیلی زودتر از چیزی که باید، قراره به بلوغ برسن!
جونگ‌کوک با یادآوری توله‌های قند عسلش لبخند شیرینی زد و تو دلش حسابی قربون صدقشون رفت.
از طرفی جین، جیمین رو که هنوز خمار بوسه بود دنبال خودش با حرص می‌کشید و غر می‌زد.
_مردم چه ویارایی می‌کنن رفیق ما چه ویاری کرده! بوی دیک شوهرش.. تخم سگ حتی ویارتم پر از شهوته. بدبخت اینطوری نخند قراره تا آخر عمرت حامله باشی!
و جیمین با خنده تصور ویار جدیدش غرق در رویا بود...




☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

سلامم
این پارتو فقط اختصاص میدم برای عذرخواهی🙏
پارمین خیلی ازتون معذرت میخواد که انقد دیر شد🥺
ولی بچه ها چنلم با1400تا ممبر ریپورت شد و خیلی...
خب تمام مدت تلاشم برای شروع دوباره بود😊
برگردوندن اون همه پست و سناریو کم کاری نبود و ادمینا به اندازه ی مدیر دسترسی نداشتن پس همه کارا
افتاده بود گردن خودم😑
پس نویسنده رو ببخشین واز این پارت نهایت لذت رو ببرین🫂🤩
پارت بعد دیگ حتما پارت اخره
ووتارو اصلا دوس ندارم
با این همه کاری که ریخته سرم من بازم تمام تلاشمو میکنم که بنویسم
ولی مول اسنکه برای بعضیا خیلی راحته که بیان بخونن و زحمت یه ووت رو به خودشون ندن😒
منم متناسب با کارم مجبورم اینبار شرطی کنم
شرط400ووته
حرفیم نباشه چون ریدر زیاد داره خیلی راحت میرسه😑
اگر نرسید من تا سه روز دیگ توی چنل اپ میکنم ولی اینجارو دیگ نمیدونم

خبببببب رسیدیم به قسمت مورد علاقه ی من
نویسنده ووت دهنگان را دوست دارد😌
پس
تقدیم به ریدرای ثابتمم
دوستتتتتووووننن دارمممممممم💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now