پارت شصت و ششم_میخوام حاملت کنم👅🔞💦⛔

4.6K 554 115
                                    

بعد ازاینکه حسابی جیمین رو مکیده بود و از کم موندن شیر جیمین اطمینان حاصل پیدا کرده بود، برای اینکه چیزی هم برای کوچولوهاش بمونه، دست از مکیدن کشیده بود... البته یه سری وسیله هم به وونهو قبل از ورود به داخل پنت هاوس سفارش کرده بود که شامل افزاینده شیر هم میشد...!!!.... بالاخره کاری بود که خودش کرده یود و باید مسئلیتش رو. به عهده میگرفت...
جیمین تمام مدت با لبخند و ناله نگاه جونگکوک میکرد و بعد ازاینکه جونگکوک حسابی از شیر خوردن سیر شده بود منتظر عکس العمل بعدیش بود....
بلند شد روی. دو زانوش نشست و با پشت دست دور لبشو.پاک کرد....دستشو روی سینه های جیمین میکشید و اجازه نمیداد کوچکترین تماسی با نیپلای حساس و ورم کرده اش داشته باشن....
جیمین که حس خواستن شدیدی در. خودش احساس میکرد، لبه های تیشرت بالا زدشو با دو دست نگه داشت و به چشمای کوک خیره شد....
وقتی دید نمیخواد دست به کار بشه، دست جونگکوک رو کنار زد و تیشرتش رو. در اورد....
جونگکوک محو زیبایی های اندام جیمین بود.... اون تو این مدت حتی خیره کننده تر هم شده بود....
این برای جونگکوکی که میدونست جیمینش همیشه تو چشمه خطرناک بود....!!!
با این افکار اخم گنده ای کرده بود و با شدت بیشتری سینه های جیمین رو میمیالید و غرش های تو گلوی عمیقی میکرد....
جیمین وقتی فورمون های خشم جونگکوک رو حس کرد، کمرش رو. با کلافگی از تخت فاصله داد و دستاش رو. روی دستای کوک قرار داد و نالید

_الفاااا... چیشده؟!

جونگکوکی غرشی از حسادت کرد و خم شد و دماغ و دندوناشو روی گردن سفید جیمین کشید....
جیمین که حس کرد الفا چی میخواد کمی گردنشو فاصله داد و به شدت غرش های جونگکوک افزود...
جیمین که از فورمونای جونگکوک هم کلافه شده بود هم غمگین اینبار نالید

_کوکیییی... من سردرد دارم!
+عقب نرو... میخوام مارکت کنم
_نههههه

جیمین گفت و سریع فاصله رو بیشتر کرد.... جونگکوک از این کارش غمگین شد... با غم تو. چشمای جیمین خیره شده بود... جیمین نگاهشو دزدید....
جونگکوک که حس میکرد خیلی برای برگردوندن اعتماد جیمین بی عرضه اس، اژشدت ناراحتی حتی حس. میکرد دیک خودش هم خوابیده....!!!
سرشو انداخت پایین و با تعلل از روی جیمین بلند شد و گفت

_من... من...نمیخواستم بهت اسیب بزنم

جیمین متوجه ناراحتی کوک شد.... اما واقعیت این بود که نمیخواست هنوز مارک بشه هیتش میدونست.... چرا که وقتی امگایی مارک میشد هنگام هیتش فقط و فقط الفاشو اونم. با شدت بیشتری طلب میکرد و از اونجایی که هیت جیمین خیلی خیلی نزدیک بود و جونگکوک هم فکر توله ی دیگه ای رو توی سر داشت، از مارک شدن ممانعت کرد....
جیمین وقتی دید کوک قصد بیرون رفتن از اتاق رو داره صداش کرد

_کوکی کجا؟!
+میرم.... نمیتونم.... میدونی.... اینجا باشم و.... راستشش... بهت دست نزنم
_ولی من بهت نیاز دارم
+مجبور نیستی به خاطر من اینکارو بکنی

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now