پارت پنجاه و سوم_منم شیر میخوام🤣

4K 572 196
                                    

ساعت 5صبح بود و یونگی بعد پنج راند هنوز هم راضی نشده بود.... تهیونگ دستشو زیر چونش زده بود و هراز گاهی ازشدت خواب سرش ول میشد و با پایین افتادنش دوباره هشیار میشد....
یونگی همچنان ضربه میزد و به این فکر میکرد ایده ی بدی بنظر نمیاد که هر از چند گاهی با تهیونگ قهر کنه و جفتش اینجوری از دلش دربیاره.....
باریکه های خونی که از کناره های سوراخش لبریز شده بودن، تموم شدن طاقت بدنیشو برای ادامه رابطه نشون میدادن اما اون قسم خورده بود حتی اگه کل امشب رو. مجبور باشه دیک. جفتش رو داخل سوراخش داشته باشه، چیزی نگه....!!!
یونگی از هیچ جای بدنش نگذشته بود کل بدن تهیونگ رو با لاو مارک های سرخ و بنفش، نقاشی کرده بود.....
البته یونگی دوست داشت مثل دونسنگش شیره ی وجود جفتش رو هم در بیاره اما برای امشب زیادی روی سوراخش متمرکز شده بود و بعید میدونست که دیگه جفتش توانی برای این داشته باشه.... مدت ها بود که میخواست این موضوع رو به تهیونگ بگه اما از واکنش بد اون. میترسید.... اما چه فرصتی بهتر از الان.....؟؟!!..... خیلی خبیوانه بنظر میرسید که یونگی هنوز عشقش رو. نبخشه و بعد در اوردن شیرش. ببخشدش نه....؟؟!!!!
با پیچیدن زیر دلش، تهیونگ نیمه خواب رو. همونطور که پشتش به سینه ی خودش چسبیده بود بلند کرد و دندونای نیششو روی. گردنش چند بار کشید...... با فرو کردن دندونای نیشش توی گردن تهیونگ اخرین ضربه اش رو هم زد و توی همون حالت نگهش داشت.....
تهیونگ ناله ی ضعیفی کرد و با بی حالی نالید

_همین چند روز پیش مارکمو تمدید کرده بودی

یونگی دندوناشو بیرون کشید و گفت

_میدونی که من عاشق مارک کردن گردن سفیدتم.... یادته حتی وقتی که تو هنوز گرگ نشده بودی هم من گردنتو گاز میگرفتم؟!

تهیونک با یادر اوری اون. روزا لبخند خسته ای زد و گفت

_مین یونگی.....هیچ وقت نمیخوام اون. روزا رو کنم

یونگی همونطور که ناتشو داخل سوراخ جفتش برای. پنجمین بار در اون. شب بزرگ میکرد دماغشو روی غده ی رایحه ی تهیونگش کشید و گفت

_نمیزارم فراموشش کنی.... یادته ته خانوادت همیشه به زخمای روی گردنت گیر میدادن؟

تهیونگ خندید و از شدت ضعف بدنش زانوهاش شل شدن و کمی خم شد که موجب تکون خوردن نات دردناک و اصیل یونگی داخلش شد.... یونگی که دید جفتش نمیتونه روی زانوهاش بمونه، کاملا تهیونک رو. به خودش چسبوند و بعد از اینکه از چفت شدن کامل بدن جفتش با بدن خودش مطمئن شد، با احتیاط برای اینکه ناتش تکون نخوره، به پشت روی تخت خوابید و تهیونگ رو همونطور چسبیده به خودش نگه داشت.... پوزیشنشون الان جوری بود که پشت تهیونگ کاملا به شکم و سینه ی یونکی چسبیده بود و یونگی برای اینکه جفتش فضای بیشتری برای جا دادن ناتش داشته باشه، پاهای تهیونگ رو کاملا باز کرده بود و روی زانوهای خودش قرار داده بود....
یونگی میدونست اگه الان خوابشون ببره به این معنیه که قراره دیک کینگ سایزش داخل سوراخ جفتش باقی. بمونه و از اونجایی که تهیونگ به گشاد شدن الرژی داشت، ممکن بود فردا با سیلی از چنگ و دندونای تهیونگ مواجه بشه..... پس ترجیحا با مرور خاطرات گذشته که به بیشتر شباهت به درتی تاک بود، سعی در بیدار نگه داشتن جفتش داشت....
دستشو از پشت روی. نیپلای زخم تهیونگ گذاشت و با گرفتن قسمت برامدش و کشیدنش اخ دردناک تهیونگ رو در اورد و گفت

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now