پارت سی و یکم_فورمونای لیمویی🥀

3.1K 473 440
                                    

جونگکوک

بعد اصرار فراوانی که راجب خرید مبل به جیمین کردم، قبول کرد که خریدای خونه رو من انجام بدم و مبلو خود جیمین انتخاب کنه...!!!
یه ساعتی میشد که داشتیم بین قفسه ها میگشتیم و علارغم تمام مخالفتای جیمین هرچیزیو که فکر میکردم ممکنه تو خونه بهش نیاز پیدا کنیم برمیداشتم......بادیگاردامو مرخص کرده بودم و رسما تو خونه ی جیمین میموندم........راستش خونه جیمین بوی ارامش میداد..... چیزی که خیلی وقت بود ازم دریغ شده بود...... درست از وقتی که مین هو رفت....... یجورایی داشتم به سبک جیمین زندگی میکردم...... زندگی با جیمین هرچی که بود برام ارامش خالص بود...... درسته من سالهاست هرکسیو که ذره ای شباهت به مین هو داشت یا رایحش شبیهش بود کنارم میخواستم......!!!!...... اما نه به مدت طولانی چون میدونستم هیچکدومشون مین هو نبودن.....!!!!
اما جیمین......
اون تمام برنامه هامو بهم ریخت و دقیقا نمیدونم چجوری و از کجا سرو کلش وسط زندگیم پیدا شد اما چیزی که مهم بود این بود که من میخواستمش.......!!!!
بی رحمانه بود که اینو بگم اما اون از بین تمام امگاهایی که به خاطر شباهت به مین هو زیرم بودن، زیباتر بود و البته..... شباهت بیشتریم بهش داشت......
نمیدونم اگه یه روز میفهمید که به خاطر چی کنارمه بازم مثل الان میتونست برام از ته دل بخنده...؟؟!!!
یا شیطنتای ریز و درشتشو سرم خالی کنه...؟؟؟!!
به هر حال که هیچ امیدی به برگشت مین هو نبود و...... اره خب اون همون موقعم حتی شاید برای لج کردن با منم بوده باشه....... با بیون سوک جفت گیری کرده بود......!!!!
خیلی احمقانه بود که حتی تو این موقعیت که با امگام اومدم بیرون، دارم به عشق نافرجامم که هنوزم ته دلم با یاداوریش اتیش میگیره، فکر میکنم.....؟؟!!
بود اینو خوب میدونستم..... اما... لعنتی از وقتی که وارد هایپر مارکت شدیم رایحه ی لیمویی خاص مین هو زیر بینیم پیچیده بود و اصلا نمیتونستم تمرکز کنم...... درسته که رایحه ی هه سوام تقریبا شبیه مین هو بود و اصلا به خاطر همین بود که با تمام هرزه بازیاش هنوز منشیم بود امااون رایحه ی مین هو نبود...... و منی که یکسال با تمام وجودم به مین هو عشق ورزیدم از چند کیلومتریم خوب میتونستم رایحه ی دلفریبشو تشخیص بدم ......!!!!!!
به هرحال تمام این افکار ازار دهنده وقتی تموم شد که چشمام به جیمینی افتاد که برای برداشتن یه بسته بزرگ کورن فلکس از بالاترین قفسه، روی پنجه پاهاش بلند شده بود و از شدت ناتوانیش برای رسیدن به هدفش در حال فحش دادن به بسته کورن فلکس بیچاره بود.....!!!!
قبل از اینک با تقلای بیشترش برای رسیدن به چیز موردنظرش، باعث یه فاجعه ی بزرگ با افتادن قفسه ها بشه، از پشت نزدیکش شدم و از روناش گرفتم و بلندش کردم.....

_یوبو.... بهتر نیس صدام کنی؟!
+بیب بهتر نیس به جای بلند کردن من خودت اونو بدیش بهم؟!

یه دستمو زیر باسنش محکم نگه داتشم و دست دیگمو اروم و نامحسوس از روی شلوار روی دیکش کشیدم.... لرزی کرد و منم بیخیال گفتم

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now