پارت بیستم_اولین قرار❤

3.9K 478 116
                                    

عجیب بود بعد از یک ماه اشنایی و یبار مارک شدن ودر اوردن شیرم و انجام پوزیشنای مختلف سکس، قرار گذاشتیم؟؟؟!!!
نه.....!!!! ازنظر من که نبود......!!!!! بالاخره اشنایی ما اونجور که باید رمانتیک اتفاق می افتاد نبود و طبیعی بود که این اتفاق بیفته؟؟!!!.... بازم نه.....!!!! این یه رابطه خاص بود که تازه داشت طعم خوش هیجان و باچاشنی ضعیف علاقه راهشو پیدا میکرد....
نمیگم عشق...... چون هنوز برای عاشق شدن زود بود اما....... میتونم به راحتی بگم وابسته هم شده بودیم و البته...... کمی علاقمند؟؟!!!!
سرمو از حجم عظیم افکار تکون دادم...... فعلا داشتم برای قرار امروزمون اماده میشدم و نمیخواستم به این چیزا فکر کنم.....
اممم...... خب...... بزارببینم....... باید یه لباسی بپوشم که در عین حال هم سکسی باشه و هم نه اونقد باز و جلف که به چشم بقیه یه هرزه بیام.... اه خدایا هنوز اون الفای هورنی که افتاده بود دنبال منو تهیونگو فراموش نکردم......!!!!
بعد از چهار ساعت تلاش بی وقفه برای پیدا کردن لباس یه پیرهن گشاد سفید و تقریبا نازک و دکمه دار با شلوار سفید چسب و کمربند سفید انتخاب کردم.....
بعد یه دوش کوتاه و البته شیو کردن جاهای بخصوصی که جونگکوک عاشقشونه بیرون اومدم.....
نباید خودمو گول میزدم..... اخه.... به خاطر خدا وقتی که هیچ قراری بینمون نبود هرروز عین یه بچه شیرش دادم و الان که دارم باهاش میرم سر قرار مسخره نیس که تهش کارمون به تخت و فتیشای عجیب جونگکوک ختم نشه؟؟؟!!!!!
البته که نه..... بعد خشک کردن بدنم همونجوری که داشتم زیر لب واس خودم اواز میخوندم لوسیون بدنی که بوی هلو میداد و با فورمونای گل یخی خودم ترکیب فوق العاده ای ایجاد میکرد و روی بدنم خالی کردم و بدن شیو شدمو نرم و لطیف تر ازهمیشه کردم.... حالاکه با دقت بیشتری نگاه میکردم بنظرم من ازهمون اولشم برای امگا شدن به دنیا اومده بودم.... راستش یجورایی دیگ داشتم به چه یول راجب اینک بدن ظریفمو واس الفا شدن خیلی ضعیف میدید، حق میدادم......پوست سفیدم از تازگی لوسیون برق میزد و حتی افکار خودمم به جاهای کثیفی میکشوند..... چی میشد اگه اینو باخودم میبردم.......؟؟!!! خب.... خب...... به احتمال زیاد امشب یه رابطه هات داشته باشم...... یکم دلبری کردن که اشکالی نداشت..... داشت؟؟؟!!!!
داشتم به این فکر میکردم که چجوری این لوسیونو باخودم ببرم که بادیدن کیف کرم رنگ تقریبا بزرگ و بند بلندم ته کمد که معمولا برای دانشگاه ازش استفاده میکردم، برق خوشحالی تو چشام نمایان شد.....
اول یه میکاپ ساده و هات کردم که مطمئن بودم جونگکوک جون میده براش و بعدش لباسامو پوشیدم.... اوه... گاد...... تصورشم نمیکردم اینا انقد به تنم بشینه...... جالب اینجاس که من اینارو قبلنم پوشیدم ولی هیچوقت به اندازه الان احساس قشنگ بودن نداشتم......!!!!!
میگم.... اینا که ربطی به حضور جونگکوک نداشت....؟؟؟؟!!!
پیرهنمو تقریبا تا کمی پایین تر ازسینم باز گذاشتم......خیلی خبیث بودم نه؟؟؟
استخون ترقوه و خط وسط سینه سفیدم کاملا مشخص بود و فقط کافی بود تا یکم به چپ و راست خم بشم تا به خوبی نیپلم و پیرسینگم به چشم بیاد.....
باخوشحالی لباسارو تن کردم و با برداشتن کیف حاوی لوسیون و موبایلم به سمت رستورانی که با جونگکوک قرار داشتیم رفتم.....

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now