پارت چهل و سوم_دروغ بیون سوک😉

2.6K 562 259
                                    

میسون کوچولو پسر بیون سوک و مین هو1سال و3ماهه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

میسون کوچولو
پسر بیون سوک و مین هو
1سال و3ماهه

میسون کوچولو پسر بیون سوک و مین هو1سال و3ماهه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سلگی
دختر جیمین و جونگکوک
3ماهه

سلگیدختر جیمین و جونگکوک3ماهه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

میونگ
پسر جیمین وجونگکوک
3ماهه



سه ماه بعد

راوی

_جیمـــــــــــــــــــــینیییییییییییییییییی این بچه گشنشههههههههههههههههههه

جیمین با شنیدن مکرر اسمش از زبان بیون سوک که باز هم توی نگه داشتن بچه ها دچار مشکل شده بود، سرشو از توی حمام بیرون. اورد و گفت

_بیونیییی محض رضای خدا سه تا بچه رو نمیتونی نگه داری؟!

بیون. سوک با موهای شلخته و بهم ریخته که یه تیکه کاهو ازشون اویزون بود و میسون در حال جوییدن قسمتی از کاهو از پشت سرش بود، و میونگ و سلگی کوچولو که سلگی به طرز گشنه واری سعی در چپوندن انگشت شست بیون.سوک داخل دهنش داشت و میونگی که با چشمای به اشک نشسته که خبر از زور دادن برای پر کردن پوشک تازه عوض شدش داشت، وارد اتاق شد.....
هر سه بچه توی اغوشی هایی بودن که بیون سوک خیلی تنگاتنگ به خودش وصل کرده بود....
میسون به خاطر بزرگ تر بودنش به اغوشی پشت و میونگ و سلگی به خاطر کوچکتر بودنشون به اغوشی های جلو وصل شده بودن....
بیون سوک. همونطور که دستشو از دهان سلگی بیرون میکشید، ملاقه ی توی دست دیگشو تکون میداد و گفت

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now