پارت بیست و سوم_اب حیات💦🤤

4.1K 511 193
                                    

_17دقیقه!!!!!!!..... 5دقیقه شد17دقیقه کوفتی!!!!!

با شگفتی و خنده از این امار دقیقی که در اورده چشمامو تو حدقه چرخوندم و گفتم

_ریلی کوک؟؟؟!!! تو خیلی دقیقی پسر....... افرین بهت الفای خوشتیپ من

جمله اخرمو در حینی گفتم که اروم بهش نزدیک میشدم و یه دستمو روی گونش گذاشتم

_بحثو عوض نکن جیمینی...... چرا انقد دیر کردی؟

باحالت لوسی و جوریکه انگار سعی داره الکی دلخور باشه گفت...... خب فک کنم فهمیدم وقتی بحثی بینمون پیش اومد چجوری رفعش کنم...... خیلی خبیثانه بود ولی من جیمینی بودم دیگ.... امگای شرور کوکی....!!!!
نمیدونم چراولی تع دلم اصلا ازاینکه بهش بگم مثل اینک ینفر حرفامو شنیده راضی نبود...... اصلا نمیدونستم اون کی بود و چرا در رفت و من تمام وقتی رو که دیر کردم صرف گشتن بین قفسه ها بودم..... ادمی که ندیده حس ناخوشایندی رو بهم القا کرده بود.....!!!!!
پس فقط با لبخند دودستمو روی گردنش قفل کردم ومتقابلا اونم دستاشو روی پهلوهام... گفتم

_هی کوکی..... واقعا چیزمهمی نیس..... من فقط تو شلوغی اسانسور گیر کرده بودم
+تو باید ازاسانسور من استفاده کنی
_اینطوری همه به رابطمون پی میبرن
+بزار خیالتو راحت کنم.... برام مهم نیس بقیه راجبم چه فکری میکنن..... من فقط میخوام کنارم باشی... حتی همین الانم به خاطر خودت که گفتی برای مارک مردن دس نگه داریم گردنت صافه...... میدونی..... این برام ازار دهندس که وقتی برای منی بدوت مارک پیش بقیه ی الفاها راس راس میگردی و همت میتونن رایحتو بفهمن
_داری بزرگش میکنی... من نمیخوام به کارت لطمه وارد کنم... هر چی نباشه من فقط یه مدت کوتاهه که وارد زندگیت شدم و...... زیر دستات چی میگن..... اینکه با کارمند دون پایه بخش بایگانی ریخته روهم و....
+کافیه جیمین

باخشونت و اخم گفت..... یه چیز دیگم فهمیده بودم و این بود که وقتی ازم دلخور میشه از" جیم "تبدیل میشم به" جیمین"......!!!!!
سرشو پایین انداخته بود و سعی میکرد اخمشو ازم بدزده..... یه دستمو از دور گردنش باز کردمو زیر چونش گذاشتم و بالا اوردم......به لبای تحریک کنندش خیره شدم..... چرا حس میکردم اگ همین الان نبوسمش از حال میرم؟؟!!!!!
بدون فوت وقت بیشتری لبامو به لباش چسبوندم و عمیق میمکیدم...... اول تکون نخورد و بعد از چند لحظه کوتاه یه دستشو گذاشت پشت سرمو و با کج کردن سرش، سعی در عمیق کردن بوسه داشت..... با عشق همراهی میکردم....
خوب از تغییر رایحه هامون میشد فهمید که این بوسه چیزی  فراتر از یه علاقه ساده هست..... چیزی مثل...... عشق...؟؟؟؟!!!
با کم اوردن نفس و بی میل لبامو جدا کردم که چشماش تشنه هنوز روی لبام بود.....
لب پایینمو لیس ارومی زدم و گفتم

_الفای من گشنش نیست؟

ولبه تیشرتمو تا بالای یکی از نیپلام کشیدم و اول به نیپلم بعد به کوک نگاه کردم.... یجورایی بااینکارم تشویق به خوردنش کردم.....

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now