پارت چهل و دوم_حس ناشناخته✨🎭

2.9K 549 352
                                    

حقیقت این بود که یونگی نه اینکه نتونه حال دوستشو خوب کنه...
دلش نمیخواست... چون فکر. میکرد حقشه و بالاخره بودن با مین هوی خائن باید عواقبی هم داشته باشه.......!!!!!
تهیونگ وارد اتاق شد و با اخم رو به جونگکوک گفت

_چته کوک..... دقیقا بگو چه مرگته

جونگکوک به تندی برگشت سمتشو و با نگاه خون گرفتش رو به تهیونک با صدایی که سعی در پایین نگه داشتن ولومش داشت گفت

_یعنی چی چه مرگمه..... شماها نمیدونین یعنی؟!..... اه بسه خواهش میکنم.... قراره اون بیون سوک عوضی بیاد دقیقا بیخ گوشم و انتظار دارین اروم باشم؟؟؟!!!!
+مطمئنی فقط به خاطر اونه؟

حونگکوک خنده حرصی کرد و اینبار یونکی رو. که این حرفو زده بود مخاطب قرار داد و گفت

_منظورت چیه؟ معلومه که فقط. همینه!

یونگی همونطور که تکه بیسکوییت کوچیکی رو که برداشته بود داخل دهانش میذاشت گفت

_فکر میکردم با اخرین دیدارتونو و هدیه ای که برای نامزدیتون فرستاده مشکل بینتون حل شده
+و البته توضیحات کاملی که هردوشون بهت دادن

اینو تهیونگ با پوزخند و. دست به سینه گفت چرا که هر کسی که توی اون اتاق بود، کاملا به اصل ماجرا واقف بود.....

_شماها دیگه متوجه نمیشین دارین چی میگین..... درسته دوستامین اما یادتون نره من رئیستونم

تهیونگ همونطور که تکیه داده بود با همون پوزخند شروع به کف زدن کرد و گفت

_ول داوون فاکینگ جئون جونگکوک..... میدونی فکر نمیکردم مین هو انقد زود بتونه تاثیرات مثبتی که جیمین روت گذاشته بود و از بین ببره.... واقعا نمیدونم باید به این پیشرفتت توی وقاحت تبریک گفت یا تاسف خورد!!!!
+بسسس کنین...... چرا هر چیزی که میشه رو به نامزدم ربط میدین
_چون اون. نامزد لعنتیت از وقتی قدم نحسشو گذاشته تو زندگیت حتی یبارم از ته دلت نخندیدی.... چون اون اشغال از وقتی که اومده باعث ناپدید شدن جیمین شده.... چون از وقتی اومده تو عوض شدی..... چون اون فقط یه زیر خوابـ...

جونگکوک به محض شنیدن این حرف تهیونگ طرفش یورش برد وهمونطور که با چشمای خونیش نگاه تهیونگ میکرد گلوشو گرفت واز بین دندونای چفت شدش گفت

_خوب بفهم چی میگی تهیونگ..... نمیخوام مجبور به اخراج رفیقم شم

یونگی. که تا اون لحظه اروم نشسته بود با دیدن این حرکت جونگکوک به طرفش خیز بردات و دستای جونگکوکو از گلوی جفتش جدا کرد و مثل خودش با عصبانیت توپید

_هیچ معلوم هس داری چه غلطی میکنی؟

تهیونگ که به سرفه افتاده بود یقه لباس رسمیشو مرتب کرد وبا پوزخند گفت

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now