پارت چهل و یکم_🌙

2.4K 490 109
                                    

راوی

دستگاه اکسیژن رو روی صورت جیمین که مرتب نفس های کوتاه و تندی میکشید، مرتب کردن و بعد بریدن لباس هاش و پوشوندن لباس مخصوص اتاق عمل، به اتاق عمل بردن.... تمام این مدت بیون سوک مثل یک الفای جفت کنار تخت جیمین بود و. با فشردن دستش و حرفای محبت امیز، به ارامش دعوتش میکرد.....
از طرف دیگه جین وقتی وارد خونه شده بود و درو باز شده دیده بود، با ترس داخل رفته بود و وقتی که با جای خالی جیمین مواجه شده بود، ترسش بیشتر هم شده بود....... این بود که تصمیم گرفت به بیون سوک زنگ بزنه چون تمام مدت میدونست که این بیون سوکه که از زمان بارداریش، چه از وقتی که اتفاقی توی هایپر مارکت دیده بودش چه از زمانی که جیمین به خاطر میسون و توله های خودش قبول. کرده بود پیششون باشه، هوای جیمین رو داشت......
اما وقتی که تماس های مکررش به بیون سوک بی نتیجه موند و صدای زنگ گوشی جیمین رو از اتاق شنید، وحشت سرتاسری توام با تعجب گریبانگیرش شد و در نتیجه با قدم های لرزون به اتاق رفته بود و با بک گراند گوشی جیمین که اسم "لوهان خره" روش روشن خاموش میشد، مواجه شد.....
با ترسی که به جونش افتاده بود و ناخوداگاه فورمونای ترسشو ازاد کرده بود به طرف گوشی رفت و برش داشت

_یا جیمینی بیون سوک امروز....
+جیمین نیس لوهان منم
_......... جین! مشکل چیه! صدات چرا میلرزه؟! جیمین کجاس؟!

جین با حالت زار و گریان و ترسیده ای نشست روی تخت و با حالت گریه دستشو روی صورتش کشید و گفت

_نمیدونم لو...... وای خدا دارم دیوونه میشم...... در خونه باز بود و هیچ خبری ازش نیس
+با بیون سوک. بود..... خودش همین نیم ساعت پیش پیام داده بود و گفته بود لازمه جیمین چک اپ بشه
_زنگ زدم بش جواب نداد
+اوه خدای من.....بزاربیامـ....
_خودشه... بیون. سوکه.... داره به گوشیم زنگ میزنه.... صب کن

اینو وقتی جین گفت که صدای گوشیش بلند شد و وقتی نگاه کلافشو به گوشی دوخت هیچ فمرشو نمیکرد قراره با اسم بیون سوک مواجه بشه.......

_الو. بیون سوک جیمین کجاس؟ شما کجایین؟ بچه ها چیزیشون شده؟ یاااا عوضی حرف بزن
+اروم باش جین...... جیمین..... فک. کنم توله ها دارن به دنیا میان

جین لحظه ای سکوت کرد...... بعد چند لحظه با ولوم نچندان کوتاهی گفت

_چـــــــــیییییی..... چی داری میگی وقتش نبود.... اه خدایا جیمینمممم....... الان شماها کجایین....... وای باید برای بچه ها ساک اماده کنم
+اره حتما اینکارو بکن..... منو ببخش جین.... جیمین به خون نیاز داره باید برم

و بدون اینکه منتظر خداحافظی باشه تلفنو قطع کرد......
جین چند لحظه با خودش تو فکر رفت...... اینکه بچه های جونگکوک دارن به دنیا میان و این بیون سوکه که داره به جیمین خون میده..... نه تنها الان بلکه کل دوران بارداریش هم اینکارو کرده بود و حتی شده بود بعضی وقت ها به خاطر ضعف بدنی شدیدی که جیمین به خاطر حمل دو توله الفای اصیل، پیدا کرده بود، خون بیشتری بهش بده و خودش از شدت کمبود خون دچار سرگیجه و حالت تهوع بشه.......!!!!..... جین با خودش فکر میکرد چطوره همین الان بره و یه مشت حسابی تو فیس جذاب پدر توله ها خالی کنه و بعد بره و شکم مین هوی هرزه رو با دندونای گرگیش بدره و بعد از اون با افتخار خودشو به پلیس معرفی کنه و به حبس ابد محکوم بشه...... خب اون فکر میکرد با تمام ظلمایی که در حق دوست عزیزش شده، اینا کمترین مجازاتایی هست که مستحقشن.....!!!!
ولی یه لحظه با فکر اینکه تا چند دقیقه دیگه قراره توله های جیمینو بغل بگیره جیغ بلندی زد و با خنده خودشو روی تخت انداخت....... با شنیدن صدای ضعیغی که مدام اسموش صدا میکرد به خودش اومد....... وقتی منبع صدارو پیدا نکرد چشمش به گوشی جیمین افتاد که هنوز توی دستش بود و تماس با لوهان رو قطع نکرده بود..... با خوشحالی گوشی. رو برد نزدیک گوشش که این خبرو به لوهانم بده که با صدای گوشخراش و نکره لوهان که اسمشو عربده میزد گوشی رو از خودش فاصله داد

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now