پارت هفتم💦_راوی

3.8K 546 53
                                    

باورودش به اتاق همه به سمتش برگشتن وباقیافه بشدت اخمووعصبانی جونگکوک روبروشدن. جین داشت گریه می کردونامجون کنارش بودباماساژدادن کمرش مثل اینکه میخواست ارومش کنه، امابادیدن جونگکوک همه بلندشده بودن و باچشمای منتظرنگاهش میکردن. البته توچشمای جین یه غم خاص و توچشمای تهیونگ و یونگی و نامجون تاسف خاصی موج میزد. مثل اینکه همه منتظربودن بایک اتفاق بدمواجه بشن که....
باورودجیمین ازپشت سرجونگکوک، باسری پایین افتاده و البته چهره ای که باقبل رفتنش به زیبایی الان نبودروبه روشدن!!!
همه خشکشون زده بودمرتب نگاهشون بین کوک عصبانی و خشن، وجیمین مظلوم وکیوت و بشددتتتتت زیبادرگردش بود. جونگکوک که به طرزعجیبی لباسش اشفته بود، پیرهن دکمه دارشواززیرشلوارتنگ مشکیش بیرون کشیده بودوپالتوی مشکی رنگشوقبل ازاینکه دنبال جیمین بره تنش بود، اینبارروی دستش جاخوش کرده بود!!! مثل این بودکه میخواست چیزیوازدیدبقیه پنهون کنه...!!
البته که بعددیدن چهره ی زیباورایحه ی فوق العاده مست کنندهو غلیظ جیمین، سخت نبودکه حدس بزنن جونگکوک دقیقامیخوادکجاروازدیدپنهون کنه...!!!
جین که بعددیدن جیمین بغضش به خاطراینکه فکرمیکرددیگه نمیتونه جیمینوببینه میخواست بشکنه، بعداستشمام رایحه ی غلیظ جیمین، بدورفت طرفشوبابغض گفت

_جیمین.... عزیزم... هیچ اشکالی نداره... ببین منم اینجوری شدم... جیمین... توروخدایه چیزی بگو...

وباچشمایی که هرلحظه اماده شکستن سداشکاش بودن به جیمین التماس میکرد. جیمین که بغض شدیدی داشت خودشوتوبغل جین انداخت وهق هق گریه کردوگفت

_دیدی جین.... دیدی چه خاکی به سرم شد.... دیدی یه امگاشدم.... دیدی جین حسرت به گادادن امگاهاموندرودلم.... حالابایدکیوبگام..... بگواصلامگ توانایی گایش داری.... تازه بقیه میخواستن به گابدنم.... واای جین ینی قراره منم توله داشته باشم...... وااااااااااااااااییی ازاون بدترقراره شیرشون بدم..... نه جین من نمیخوام به گابرم میخوام به گـــــــ...

جین که دست ازماساژدادن کمرجیمین کشیده بودبافاصله دادن جیمین ازخودش، بابغض گفت

_نه رفیق ناراحت نباش... بهت قول میدم مابالاخره میگاییم... تودست روهرکی بزاری هرجورشده جورشمیکنم تابه فاکش بدی... اصلاازهمون الفاهایی شروع میکنیم که میخواستن بهت دست بزنن... اصلاهرالفایی که نزدیکمون بشناسیم دوتایی باهم میگاییمش فقط تروخدادیگه گریه نکـــــــنننن...

غافل ازاینکه سه الفای موجودتواتاق بادهن بازدارن به فانتزیای محال اوناگوش میدن....!!

+اههـــــــهه ازاین حرفاجلومن نزنین که دلم خونه.... من به شخصه به عنوان یک امگابارهاوبارهاموردگایش این گربه وحشی قرارگرفتم

امگای شرورمن/☆MY EVIL OMEGA/☆Where stories live. Discover now