پنجرهی میانی.
صدایی که به سختی تلاش در کنترلش داشت رو صاف کرد و جلوی استادِ دوست داشتنیش ایستاد.
گوشهی کتابِ توی دستش، خم شده بود و استاد از مضطرب بودنِ پسرِ رو به روش لبخند زد تا شاید بتونه بهش آرامش بده.
-"بشین بکهیون."
روی نزدیکترین صندلی نشست و سرش رو پایین انداخت.این کلاس، مدرسه و روستا آزارش میدادند.
یادش مینداختن که یک عوضیِ به تمام عیاره و حتی اگه پدرش مجبورش کنه تا با مزخرف ترین آدمِ کره زمین هم ازدواج بکنه، تقاصِ کارهاشه.نمیتونست درست نفس بکشه.
پوستِ لبش، بخاطر فشار دندان هاش خون افتاده بود و رنگ پریدگیش، نشون میداد که چقدر غمگینه.آدم ها مدام بهش میگفتن که صداش بهشتی و آرامشبخشه اما تا شروع به صحبت کرد، گیجگاهش از صدای خودش تیرِ خفیفی کشید.
-"نمیدونم این داستان رو از کجا شروع کنم..."استادِ میانسال و با تجربهش، کمی از قهوهش رو نوشید و عینکش رو روی صورتش جا به جا کرد:" از همون جایی که باید شروع بشه..."
-"شاید نقطه شروع، عشقِ من به اون بود..."
-"و نقطه پایانش؟"
-"اینکه باید باهاش ازدواج کنم درحالی که ازم متنفره"
و کاش پایان فقط همونطور بود که میگفت.هرکسی که اون صحنه رو میدید میتونست قسم بخوره که بکهیون، قراره غمگین ترین دامادِ دنیا باشه.
موهای قهوهایش، آشفته و نامرتب بودن و چروک بودنِ لباس هاش معلوم میکرد که مدت هاست با بی حوصلگی زندگی کرده.
درِ کلاس توسط استاد بسته شد و مشتاقانه رو به روی بکهیون نشست:"پس شروعش رو برام بگو..."
پلکش پرید و روحش به چندسالِ قبل کشیده شد.
نقطه شروعِ همه چیز.
اولین پنجره از اتاقِ قصرِ پدرش به روی پسرِ آسیب دیده ی سرِ مزار.🍂🍂🍂
پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند.
وقایع پارالیان در این پارت، از پنجره میانی شروع شد، یعنی میانههای داستان که از پارتهای بعد، از پنجرهی اول یعنی شروع ماجرا، داستان روایت میشه.
پنجره و یک سری کلمات دیگه مهمن که با دقت خودتون، مثل لاستمایمایند صد در صد میتونید حدس بزنید و لطفا نظراتتون رو دریغ نکنید، چون پارالیان برای من خیلی مهمه...
چند وقتی هست که بخشیش رو نوشتم اما چون نگران بودم که ذوقم کور بشه، پابلیش نکردم.
درباره انگست بودنش، چیزی نمیتونم بگم.
ژانر لاستمایمایند، از نظر خودم انگست نبود اما بهخاطر نظرات شما که گفتید که این داستان واقعا انگسته! بهش اضافه کردم و درباره پارالیان هم به گمونم خودتون باید بهم بگید که انگست هست یا نه...فکرکنم تا الان متوجه شده باشید که من همونقدر که به تاریکی توجه دارم، به رشد و بهبود هم ایمان دارم و مطمئنا داستانی سراسر از ناامیدی انتظارتون رو نمیکشه.
شاید ژانرش به شخصیت من نیاد زیاد، اما به سبک خودم نوشتمش!
حرفی بود باز هم بهتون میگم.
شما هم نظراتتون رو هم بگید💚
YOU ARE READING
Paralian.
Fanfictionکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...