گلوله‌ی پنجم.۹

713 246 228
                                    

گلوله‌ی پنجم.

دفتر یادداشت ساده‌ی سرمه‌ای رنگش پایین پاش افتاده بود و همونطور که از پنجره‌ی کوچک به فضای خالی دریا خیره بود، ملودی‌ای رو زیرلب زمزمه می‌کرد. اگر حالش طبق اون ملودی قابل بررسی بود، میشد حدس زد که غمگینه. جدیدا تمام ملودی‌هایی که زمزمه می‌کرد، همین رنگ رو داشتن.
با صدای فین‌فینی که به گوشش رسید سرش رو به عقب چرخوند و لبخند کمرنگی روی صورتش نقش بست. به جای خالیِ کنارش روی پله‌ها اشاره کرد و گفت:
-بشین.

پسر، کلاهِ هودی نارنجی رنگش رو روی سرش انداخت و بدنش رو جمع کرد تا راحت‌تر کنار چانیول جا بگیره. کشتی خالی شده بود و تنها کسی که هنوز توی پل فرماندهی مونده بود، چانیول بود.
-کلاست خوب پیش رفت؟

-آره فقط نمی‌تونم عملی پیاده‌اش کنم.

جین‌هو آهی کشید و زمزمه کرد:
-فکرنکنم ازت توقعی داشته باشن. درهرصورت تو هم به عنوان یه مسافر داری میری. فقط کنار کاپیتان بمون تا ترست بریزه.

-من آدمش نیستم جین‌هو...

-چی؟

چانیول با کلافگی دفترش رو از روی زمین برداشت و شروع به ورق زدن برگه‌ها کرد:
-من آدمش نیستم. می‌بینی این دفترو؟ بعضی صفحاتش سیاه و پر از نوشته‌ست و بعضی صفحه‌ها انقدر خالیه که همینطوری سفید مونده. می‌دونی چرا؟ اون روزایی که حالم خوب بوده، امید و انگیزه‌ی یادگیری داشتم اما درنهایت وقت حال بدم رسیده و فهمیدم که نه، من واقعا آدمش نیستم.

-چی باعث می‌شده یه سری روزا حالت خوب باشه؟

-هیچی جین‌هو. واقعا هیچی. من مریضم. کنترل هیچ‌کدومش دست خودم نیست.

-همه مریضیم.
پسر با بی‌تفاوتی لب زد و پلک‌هاش رو روی هم گذاشت. بعضی وقت‌ها متوجه تغییر رفتار توی چانیول میشد اما هیچ‌وقت به قدری پررنگ نبود که بخواد آزاردهنده باشه. توی این مدت بعضی روزها غیب میشد و باقی وقت‌ها حضورش خیلی پررنگ بود. به نوعی جین‌هو بهش عادت کرده بود. تمام لحظه‌هایی که داشت درد پاک شدن مواد رو از خون و رگ‌هاش می‌کشید، به خودش قول داده بود که هرگز دیگه به هیچ‌چیزی عادت نکنه و وابسته نشه اما داشت عادت می‌کرد و ته دلش غمگین بود که چانیول چرا تنها داره میره. توقعش مسخره بود اما انتظار داشت که چانیول فقط یک پیشنهاد کوچک بهش بده تا همراهی‌اش کنه.

-هنوزم درد داری؟
با سوال چانیول، چشم‌هاش رو باز کرد و بینی‌اش رو بالا کشید:
-طوری شدید نیست که بخوام فریاد بکشم اما انگار وجودم له شده.

چانیول از روی آخرین پله‌ای که روش نشسته بود بلند شد و دوپله بالاتر رفت. پشت جین‌هو قرار گرفت و هر دو دستش رو روی شونه‌های پسر قرار داد.
-معمولا گردن و شونه‌هات می‌سوزه.

Paralian.Where stories live. Discover now