دیوارِ بیست و نهم.۵۲

974 344 284
                                    

دیوارِ بیست و نهم.

یک ماه قبل از مراسم ازدواج*

زمانی که چیزی برای از دست دادن باقی نمی‌مونه، حتی ضعیف‌ترین انسان هم با ترس‌هاش رو به رو میشه. مرد بدون هیچ سلاحی به اون کافه‌ی قدیمی و متروکه رفت. رئیس جمهور ده‌ها بادیگارد با خودش آورده بود و پارک چان‌ووک فقط پاهاش رو برای فرار کردن داشت. بازرسی بدنی‌اش انجام شد و رو به روی دوست یا دشمنِ قدیمی‌اش نشست.

-زنده موندی. بهم خیانت کردی و بعد گورتو گم کردی.

شاید این تمام جمله‌ای بود که می‌تونست درقبال خیانت و دردی که متحمل شده بود بگه. خانواده‌ی پارک چان‌ووک اول به خانواده‌ی خودش خیانت کرده بودند و با این وجود بیون باز هم به اون مرد لعنتی اعتماد کرده بود و حالا زنده و سالم، بعد از بزرگ‌ترین خیانتش رو به روی چشم‌هاش نشسته بود.

پارک پوزخند زد: می‌دونستم تو شریک نمی‌خوای. اگه مخفی نمی‌شدم منو می‌کشتی بوگوم...همونطور که دوتایی وزیر اوه رو به مرگ کشوندیم من هم قرار بود به دستت بمیرم.

-زیاده خواهیِ تو بود! اون زمین‌هارو زدی به اسم خودت، نه؟

صدای فریاد بیون توی کافه‌ی متروکه بلند شد و بادیگاردهاش به حالت آماده‌باش ایستادند. از دروغ‌ها و توهمات مسخره‌ای که پارک برای توجیه خودش می‌گفت خسته شده بود.

-نه...اینطور نیست.
پارک با لحن آرومی گفت تا مرد رو به روش بیشتر به‌هم نریزه، به نفعش نبود.

-به اسم کیه چان‌ووک؟ حقیقت کوفتی رو بگو چون من به این سادگی دوباره ازت شکست نمی‌خورم.
مرد از شدت خشم به نفس نفس افتاده بود. لیوان شیشه‌ای آب رو سرکشید و بعد روی زمین پرتش کرد.

پارک چشم‌هاش رو بخاطر صدای شکستنِ شیشه روی هم فشرد و نفسش رو بیرون داد: چه تضمینی هست بهت بگم و زمانی که از این در میرم بیرون زندگیم به گا نره؟

-تو الانشم از نظر همه مُردی حتی بچه‌هات.

-اشتباه نکن! اگه اتفاقی برام بیفته سوریون همه‌چی رو بهشون میگه. راستی، به بچه‌هام اشاره کردی...چانیول رو خوب می‌شناسی نه؟

بیون دندون‌هاش رو روی هم فشرد: مگه میشه یادم بره؟ چه روزایی داشتیم. قرار بود با هم بزرگ شن و زن دیوونه‌ات حتی یه بار هم نیاوردش سئول. چون احتمالا از اون موقع نقشه‌کشی می‌کردین.

-درباره‌ی سوریون از کلمات درست استفاده کن. منظورم این نبود...اینکه چه اتفاق‌هایی بین‌شون افتاده زمانی که پسرت اومد اینجا...خیلی نزدیک بودن. پسر من با یه مردِ دیگه زندگی می‌کنه. بکهیون هم دوست پسر داره، نه؟

-می‌خوای به چی برسی؟ دیگه دنیا عوض شده. مثلا می‌خوای با این حرف‌ها آبروی بچه‌م رو ببری؟ پسر خودت هم دست کمی از بکهیون نداره.

Paralian.Where stories live. Discover now