گلولهی چهاردهم.
اون نقطه، اون بوی آشنا و اون سنگینیای که هربار چشمهاش رو پر میکرد و بهش همزمان حس قدرت و ضعف میداد، دوباره روبهروش بود. اول و آخر تمام نگاههای طولانیاش به اون دریا میرسید و حالا حتی پیامهای متعددی که با روشنکردن اینترنتش، موبایلش رو بمباران کرده بودن، اهمیتی نداشتن. اهمیتی نداشت که پدرش گفته بود پارک سوریون چشم انتظاره. اهمیتی نداشت که چانمی گفته بود مامان همهچیز رو فهمیده. اهمیتی نداشت که یوبین ازش پرسیده بود که چرا دیر کرده و هیچ اهمیتی نداشت که جینهو از فلین ویدیو فرستاده. به عکس نیمرخ خوابیدهی دخترکش روی صفحهی موبایلش خیره شد و بعد خاموشش کرد. الکل و اون ورق قرص خوابی که حتی نمیدونست چرا خورده، قرار بود کمکش کنن تا درد اون شب رو کاهش بده.
-چانیول...محو کشتیات شدی.
کاپیتان که کنارش ایستاده بود، پرسید و پسر پوزخندی زد. هیچوقت توی دورترین رویاهاش هم فکر نمیکرد بتونه برای خودش یک کشتی داشته باشه اما حالا روی کشتیای که متعلق به خودش بود ایستاده بود. چیزی که با فروش مغازههای بهنامِ خودش در ژاپن، خریده بود.-ازش مراقبت کنین کاپیتان. میدونین که هیچکس نباید از این ماجرا باخبر شه.
مرد میانسال کلاه ملوانی مشکیاش رو بخاطر سوز دریا، روی موهای جوگندمیاش قرار داد و بعد گفت:
-در رازداری من شکی نیست. مراقبتش رو هم به بچهها میسپارم. تو برای امشب استراحت کن پسر. برای صبحانه میفرستم سراغت و راجعبه باقی مسائل حرف میزنیم.زودتر از چیزی که فکرش رو میکرد، کاپیتان به کشتی خودش برگشت و حالا چانیول تنها بود. قرصها بدنش رو شل کرده بودن. خمیازه کشیدنهاش شدت گرفته بودن و آخرین جرعهی شامپاینش که به مناسبت زدن یکی از سهمگینترین ضربهها به مادرش بود، توی گیلاس خودنمایی میکرد و چانیول نتونست جلوی خودش رو بگیره و با لذت اون رو سر نکشه.
لحظهای بعد، روی مبل راحتیِ عرشهی کوچکِ کشتیِ جمعوجورش دراز کشیده بود و نفسهای سنگینش رو حس میکرد. میدونست دوباره قراره عمیق و طولانی بخوابه، میدونست که جنگ تازه شروع شده و اصلا آماده نبود.
🍂🍂🍂🍂
بلیتهای برگشت پرواز، لحظهی آخر کنسل شده بودن و آدمهایی که چشم انتظار برگشتنشون بودن، با نگرانیِ توام با ناامیدی، تماسهای متعدد میگرفتن و این درحالی بود که شرایط روحیِ افرادِ باقی مانده توی خونه، به حد کافی مناسب نبود.
یوبین که همیشه بیخیال بهنظر میرسید، برای اولین بار چندباری از شدت استرس غذاش رو بالا آورده بود و بهجز زنگزدن به برادر وکیلش و پرسیدن سوالهای حقوقی که چهطور میتونن رفیقش رو پیدا کنن، کار دیگهای انجام نمیداد.
YOU ARE READING
Paralian.
Fan fikciaکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...