گلوله‌ی بیست‌ودوم. ۴۲

595 202 785
                                    

این پارت رو با صدای بارون و رعدوبرق، با حوصله بخونید. برای پاراگراف‌ها کامنت بذارید و دست‌ودل‌باز باشید. من خیلی دوست دارم حس‌تون به همه‌چیز رو بدونم چون خیلی خون دل خوردم براش. امشب روی واتپد می‌خوابم و نظرها رو همون موقع جواب میدم و می‌تونیم حرف بزنیم. برای بقیه توی گروه‌ها و چنل‌ها اسپویل نکنید و بوس.
همینطور پارت جدید تا زمانی که ببینم همه این پارت رو خوندن و بهش ری‌اکشن دادن، اپ نمی‌شه. حتی افرادی که تا الان سایلنت بودن.

گلوله‌ی بیست‌ودوم.

صدای موزیک ملایم توی گوشش، مانع این می‌شد که همهمه‌ی افراد لب آب رو بشنوه. نسیم ملایم، موهای قهوه‌ایش رو نوازش می‌کرد و دلش به‌خاطر بوی دریا، پیچ ضعیفی می‌خورد.

تا غروب خورشید هنوز مقداری زمان باقی مونده بود اما ابرهای تیره، فضا رو تاریک‌تر کرده بودن و خبر بارش باران احتمالی رو می‌دادن.

بکهیون کلافه از تاخیر دختر و همسرسابقش، از روی ماسه‌ها بلند شد و بعد چانیول جلوی چشم‌هاش بود. با تعجب از ظاهرشدنِ ناگهانی‌اش پلک زد و دستپاچه سلام کرد. نگاهش رو به اطراف داد تا دی‌زی رو پیدا کنه اما دخترکش اونجا نبود.

-دی‌زی کو؟

-با چانمی رفته بود دریاچه‌ی پشت خونه. تا چند دقیقه‌ی دیگه می‌رسه.

بکهیون سرش رو تکان داد و مشغول قدم‌زدن در راستای آب دریا شد، چانیول هم چند قدم پشت سرش.

آرامشی که چانیول در اون لحظه احساس می‌کرد، براش باورنکردنی بود. مدت‌های طولانی بود که همچین حسی نداشت اما چند روز گذشته، واقعا همه‌چیز خوب پیش رفته بود. جین‌هو تمام مدارک پزشکی‌اش رو از درمانگرش و بیمارستان‌های مختلف دریافت کرده بود و چانمی بدون هیچ دردسر خاصی، فقط با کمی داد و بیداد سر پدرش، برگه‌ی رسمی استعفای چانیول رو بهش تحویل داده بود. کمی قبل‌تر هم به ملاقات کاپیتان رفته بود و قرار بود کمی بیش‌تر اونجا بمونه تا شاید شانس دوباره‌ای برای ادامه‌ی کشتی‌رانی پیدا کنه. در کنار همه‌ی این‌ها، بکهیون دیگه ازش متنفر نبود و حالا داشت تقریبا کنارش قدم برمی‌داشت و دخترشون هم قرار بود تا چند دقیقه‌ی دیگه بهشون ملحق بشه.
چانیول نمی‌تونست بکهیون رو همون‌جا و همون لحظه ببوسه، هرچند که به شدت می‌خواست. نمی‌تونست دستش رو بگیره، از پشت بغلش کنه و انقدر توی آغوشش فشارش بده که دلتنگی‌اش تمام بشه، اما حداقل می‌تونست کنارش راه بره.

-نتایج امتحان‌هات اومد؟
چانیول پرسید چون می‌خواست صداش رو بشنوه. از طرفی واقعا هم براش مهم بود که بدونه نتیجه‌ی اون‌همه استرس و سختی بکهیون به کجا رسیده.

Paralian.Όπου ζουν οι ιστορίες. Ανακάλυψε τώρα