نامهی بیستوسوم.
با شنیدن اون خبر، فقط دوان دوان خودش رو به ایستگاه اتوبوس رساند و بعد زودتر از چیزی که فکرش رو میکرد، به درمانگاه رسیده بود.
بینی زخمی و گونههای کبود پسر، باعث بغضکردن نوجوانِ پانزده ساله شدن و بکهیون نتونست جلوی اشکهاش رو بگیره.-هیونگ!
طوری هیونگش رو بغل کرد که به استخوانهای کوفته و ضربه دیدهی پسر، درد بیشتری وارد کرد.-چرا مراقب نبودی؟ چرا سوار موتور شدی اصلا؟
-تو چرا اومدی اینجا؟ من فقط خواستم بهت خبر بدم نمیتونم امروز بیام مدرسه دنبالت، همین. بعد تو باید کلاستو بپیچونی؟
بکهیون مطمئن شد که پررنگترین اخمش رو تحویل هیونگش بده. واقعا تمام راه نزدیک بود از ترس غش کنه و حالا اون پسرِ بیحواس داشت سرزنشش هم میکرد.
-سرت به جایی نخورده؟
پر حرص زمزمه کرد و زمانی که جیوون فقط بهش خندید، اخمش پررنگتر شد و مشتی به بازوش کوبید. با شنیدن آخ زیرلبی پسر، لبش رو با استرس گزید و با چشمهای دوباره اشکی شده، بغضدار گفت:-ببخشید هیونگ. من فقط خیلی ترسیدم...بدون تو نمیتونم زندگی کنم.
بغلش کرد و بعد توی بغل هیونگش، امنترین بود.با از بین رفتن اثر آرامبخشهای قوی، گیج چشمهاش رو باز کرد. پلکهاش رو به سیاهی باز شدن و با دیدن اتاق تاریک، نفسش حبس شد و درد توی قفسهی سینهاش رو پر کرد. آخرین اتفاقاتی که به یاد داشت، از جلوی چشمهاش رد شد.
به یاد داشت که با دو زانوهاش کف زمین افتاده بود و بالا میآورد. انقدر بالا آورد که رنگش زردتر و زردتر شد و زمانی که معدهاش خالی شد، باز هم با دیدن پیرهن و شلوار خونی خودش، بیشتر بالا آورد. بعد بیجان کف سنگهای سرد دستشویی بیمارستان افتاد و آستین پیرهنش رو به صورتش نزدیک کرد، چون اون خونِ هیونگش بود. اون خون، ارزشمند بود و بکهیون میخواست گریه کنه چون اون خون، ریخته شده بود.
کمی قبلتر رو به یاد آورد. تلفنش، زمانی که داشت ایمیل دانشگاهش رو سریع جواب میداد تا به دختر و عشقش برسه، زنگ خورد. صدای سویان هیجده ساله میلرزید و خبر از درگیری و دعوا توی عمارت میداد. سویان گفت که برای اولین بار توی عمرش اسلحه دیده و مردی به اسم "پارک" به عمارت اومده و منتظر آقای بیون ایستاده.
سویان گریه میکرد، میگفت که جیوون خبری از تماسش نداره اما میترسه. از بکهیون کمک خواست و بکهیون رفت، چون هیونگش اونجا بود.
یادداشتی نگذاشت. خبری به چانیول نداد. نمیدونست توی اون عمارت چه اتفاقی درحال رخ دادنه اما میدونست که چانیول دیگه طاقت همچین چیزی رو نداره. ممکن بود حالِ ناپایدارش، وخیمتر بشه و بکهیون اونوقت باید چیکار میکرد؟
आप पढ़ रहे हैं
Paralian.
फैनफिक्शनکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...