گلوله‌ی پانزدهم. ۲۸

487 184 156
                                    

گلوله‌ی پانزدهم.

آباژور اتاق، تنها منبعِ نوری بود که توانایی خواناکردنِ واژه‌های کتاب رو داشت. نوری که از پنجره به اتاق می‌تابید، فقط می‌تونست پسر رو به این فکر وادار کنه که چقدر شب‌ها رو برای مطالعه دوست داره و چقدر توی تنهایی‌اش آرامش داره.

پیام‌های جونگکوک رو مبنی‌بر قرار فرداشون جواب داد و با این فکر که دوباره به کتاب‌خانه می‌ره، لبخند پررنگی زد و روی پتوی سرمه‌ای رنگِ تختش ولو شد. موبایلش رو قفل کرد که دوباره روی مطالعه‌اش تمرکز کنه اما با روشن‌شدن صفحه و دیدن شماره‌ی هیونگش، لبخندش پررنگ‌تر شد و باهیجان از تخت پایین رفت و همونطور که کتابش توی دستش بود، باسرعتِ نسبتا زیادی از اتاق بیرون رفت، در رو طوری بست که صداش رو کسی نشنوه و از روی نرده‌ی راه‌پله سر خورد تا سریع‌تر به طبقه پایین برسه.

سالن توی تاریکی فرو رفته بود، همه خواب بودن و اگه حواسش رو جمع می‌کرد، کسی متوجه رفتنش نمی‌شد. کلیدِ خانم سونگ رو که توی جیبِ کتش، جلوی در آویزان بود، برداشت و وقتی که از حیاط عبور کرد و جلوی در رسید، جی‌وون پسر نوجوان رو درحالی که نفس نفس می‌زد و کتابش توی دستش بود، دید.

-اول تماس رو جواب می‌دادی...
با دلخوری زمزمه کرد چون فکرکرده بود بکهیون قرار نیست به دیدنش بیاد. از زمانی که جی‌وون از اون خونه رفته بود، بکهیون فاصله‌اش ازش بیشتر شده بود. جی‌وون می‌دونست که اون پسر توی سن بلوغشه و تمام تغییراتش به‌خاطر بزرگ‌شدنشه اما می‌ترسید که توی این روندِ بزرگ شدنش، محو و محوتر بشه.

-اصلا این بار آخره من میام تو رو ببینم.
بکهیون با خستگی، دلتنگی و دلخوری زمزمه کرد و به‌جای اینکه جی‌وون رو بغل کنه، فقط تکیه‌اش رو به دیوار داد و همونطور که دمپایی‌اش رو روی زمین می‌کشید، سرش رو پایین انداخت.

نگاه جی‌وون غمگین روی نیمرخ بکهیون که نورماه روشنش کرده بود، نشست و خواست دستش رو جلو ببره تا سرش رو بالا بگیره، اما بکهیون باهاش قهر بود و حق داشت که قهر باشه. جی‌وون برای دومین بار بدقولی کرده بود.

-قرار بود بیای...اما باز بدقولی کردی...تو می‌دونی من چقدر شرایطم اینجا تخ...

-حرف بد نزن!
با تشرِ جی‌وون، هوفِ خسته‌ای کشید و چشم‌هاش رو چرخوند. بالاخره تونست سرش رو بالا بگیره.

-فردا؟

-با جونگکوک میرم بیرون.

-پس‌فردا؟

-با سئونگ‌هو قرار دارم.

-سئونگ‌هو؟

ابروهای بالارفته‌ی جی‌وون، پسر رو عصبی‌تر کرد. حساس‌بودن جی‌وون جدیدا زیاد از اندازه عصبانی‌اش می‌کرد و خودش هم می‌دونست از زمانی که از روستا برگشته، حساس‌تر و عصبانی‌تر شده و گاهی بی‌دلیل به هیونگش می‌پره.

Paralian.Where stories live. Discover now