قبل از شروع به چپتر قبل ووت بدید.
آهنگ این پارت: Hayd- closureدیوارِ هفدهم.
چهاردهم نوامبر*
صدای تیک تاکِ ساعت آزارش میداد، پس امشب هم قرار بود دیر بیاد.
قرصِ بی فایده اش رو خورد و دوباره پای لپ تاپش نشست، باید تحقیقاتِ استادش رو آماده میکرد.
روزهای کارآموزی بهش خیلی سخت میگذشت، با وجودِ اضطرابِ فراگیری که داشت هدایتِ ماشین هم براش سخت بود چه برسه به کشتی، اما باید انجامش میداد.اون توی همه چیز شکست خورده بود و تحملِ یک شکستِ دیگه رو نداشت.
زندگی توی اون تاریکی و سکوت، زمانی که عمیقا تنها بود حالش رو بد میکرد.
ذهنش پر از افکارِ مسمومی میشد که هیچ کنترلی روشون نداشت و از تحملِ این وضع خسته بود.آهی کشید و سرش رو روی میز گذاشت، مثلِ اینکه بکهیون میخواست باز هم دیر کنه و طاقتِ دعوا نداشت، حداقل برای امشب.
🍂🍂🍂🍂
هرحادثه ای بالاخره رخ میداد و یکی از بزرگترین حادثه ها، قرار بود بعد از مهمانیِ فردا شب خبرش همه جا رو پر کنه.
زمانی که سیری درحالِ صحبت با رئیسشون بود، اشک توی چشمهای سوجین موج میزد تا حدی که سوهو به حرف اومد.
-" چیشده سوجینـــــــا؟"دستپاچه شد:" هیچی اوپا....میگم میشه به رئیس بسپاری کمتر به سیری کارای خطرناک بده؟"
-" چطور؟ اعتراضی داره؟" سوهو با تعجب پرسید.
-" نه نه...ولش کن." با کلافگی گفت و دوباره نگاهش رو به اون دو نفر داد.
رنگ از روی بکهیون پریده بود، هم نگرانیِ مهمونیِ فرداشب و نقشهاشون رو داشت و هم حرفهایی که از سیری میشنید رو.
اطلاعاتی که سیری دربارهی وزیر اوه و زمینها به دست آورده بود برای بکهیون شوکه کننده نبود، درهرصورت از اون دو مرد هیچ چیز بعید نبود.سوجین صداش رو صاف کرد و به سمتشون رفت:" رئیس، نظرتون دربارهی حرفهای سی ری چیه؟"
بکهیون نگاهی بهش انداخت:" فعلا اقدامی انجام نمیدیم تا فکرکنیم، نمیشه بی پروا عمل کرد، مدارک رو بفرست بایگانی."
دختر سری تکون داد و همراهِ سوجین پیشِ بقیه برگشت.
بک سرفه ای بخاطرِ سرمای روی کشتی کرد و سعی کرد بلندتر صحبت کنه:" برنامهی فردا حاصلِ یه شب فکر نیست...ماه هاست داریم برنامه اش رو می ریزیم پس نمی خوام مشکلی صورت بگیره. اعضای گروه مقاومت بینِ بادیگارد ها با ماسک و پوشش بیاین اما نزدیکِ جمعیت نشین، بیون فکر میکنه راننده ها رو خودش انتخاب کرده اما به لطفِ سیری لیستِ آیپدش رو دستکاری کردیم، اگه خودم مستقیم انتخاب می کردم بعدش گیر میفتادم...راننده ها خارج از محوطهی جنگلیِ خونهی من، درست چندکیلومتر بعد از رد شدن از نگهبانی ترمز میزنن و اونوقت باقیِ لیستِ مقاومت واردِ عمل میشن...گروگان نمیگیرید...یه کاری می کنید که همونجا اعتراف کنن، و میکنن... برای مبارزه و اینجور چیزا خیلی ترسوئـــــن، فقط یه مشت سرمایه دارِ خارجی ان...مفهومه؟"
YOU ARE READING
Paralian.
Fanfictionکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...