قبل از خوندن این قسمت، چپتر صفر از فصل دوم رو دوباره مطالعه کنید.
گلولهی بیستوهفتم.
8th of September
شنیدن صدای ملایم موسیقی و برشخوردنِ ظریف چوب، مقدار کمی از آرامش از دسترفتهاش رو بهش برمیگردوند. با چشمهای خیره، تمام مدت، مرد رو حین انجام کارش نگاه کرده بود و حالا سفارشش داشت به پایان خودش میرسید.
صبح، امضا رو انجام داده بود. حالا هویت اصلیاش رو گرفته بود و اسمش "یون بکهیون" بود. به لطف تلاش پدرش و وکیلش، تونسته بود کار رو با کمی اقدام غیرقانونی، طوری انجام بده که هیچکس حتی با دیدن مدرک شناساییاش متوجه تغییر نام خانوادگیاش نشه.
بیون بکهیون، برای همیشه پاک شده بود و حالا رفتنش نزدیک بود.
تمام چیزهایی رو که چانیول سعی کرده بود ازش مخفی کنه تا نگران نشه رو فهمیده بود. توی اخبار صبح، اتفاقی، دستگیری چندنفر از اعضای پارالیان رو دیده بود و حالا میفهمید چرا چانیول انقدر به رفتنش اصرار داره.از صبح، خشم هم به احساسات دیگهاش اضافه شده بود. اگر بونهوا اون اشتباه بزرگ و جبرانناپذیر رو نمیکرد، الان هیچکدام از این اتفاقات نیوفتاده بود و دوستهاش درحال بازجویی نبودن.
چانیول التماسش کرده بود که حماقت نکنه. بکهیون نباید هیچ حرفی به هیچکس دربارهی پارالیان میزد تا حداقل بتونه از باقی اعضاش محافظت کنه یا یک راهی پیدا کنن.
سیری گفته بود که مشغول انجام کاریه و اگه نتیجه بده، حتما به چانیول و بکهیون میگه و حالا ناامیدتر از همیشه، همهاشون منتظر بودن.-با شرایط پاش کنار اومده؟
پدرش با پرسیدن این سوال، صداهای سرش رو متوقف کرد. بکهیون آهی کشید و شانههاش رو بالا داد:-از اول یه جور وانمود میکرد انگار براش مهم نیست. ولی وقتی تلاش میکنی کمکش کنی، عصبی میشه. برای همین من زیاد توی کارهاش دخالت نمیکنم که روی اعصابش نباشم.
-دکتر چی میگه؟
-گفت میتونه فیزیوتراپی رو ادامه بده. اما جیوون طبق معمول گوش نمیده.
با کلافگی زمزمه کرد و بعد قدمهاش رو به سمت میز کار پدرش برد.عصای ساده، بادقت برش خورده بود و جزئیاتی که اون رو شبیه به یک شاخهی درخت کرده بود، به زیبایی روی چوب پیاده شده بود.
لمس کردن عصا، حس لمسکردن دستهای جیوون رو میداد و اون رو به کودکی میبرد. زمانی که هنوز همهچیز امن بود و علاوهبر مادرش، میتونست پشت هیونگش قایم بشه و اونقدرها هم از چیزهای کوچک و بزرگ نترسه.بکهیون حالا باید دست از قایمشدن برمیداشت. برای اولین قدم، از مخفیشدن پشت نقاب نفرتش از چانیول دست برداشته بود. حالا باید بیخیالِ امنیتِ مخفیشدن پشت جیوون و کتابهاش میشد و شروع به قدم گذاشتن توی واقعیتِ زندگیاش میکرد.
YOU ARE READING
Paralian.
Fanfictionکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...