نامهی چهارم.
هوای خنک اتاق، سر سنگین و داغ شدهاش رو آرومتر نگه میداشت، حالت تهوعش رو کم میکرد و دردی که توی پهلوهاش پیچیده بود رو تسکین میداد. به بدنش کش و قوسی داد و درحالی که تیشرتش خیس از عرق به بدنش چسبیده بود، مستقیم به سمت موبایلش رفت که کف زمین افتاده بود و میلرزید. سرگیجهاش اجازه نداد که بتونه روی پاهاش بمونه پس کف زمین روی شکمش دراز کشید و با چشمهای تارشده، تماس رو وصل کرد.
-بله؟-هیون؟
صدای چانیول بود. صدای لعنتی چانیول بود و نمیدونست چرا اون مرد لعنتی باید با یک شمارهی ناشناس بهش زنگ بزنه. شاید دوباره قرص خورده بود یا مست بود. هوفی کشید و چانیول که متوجه شده بود همسر سابقش میخواد تماس رو قطع کنه فورا گفت:
-حرف دارم باهات. باید امروز ببینمت.-مریضم.
بکهیون بدون هیچ بحثی گفت چون واقعا توان نداشت. مریض بود. نگرانی سیری و اتفاقاتی که ممکن بود بیفته، خودش و جونگکوک رو حسابی نگران کرده بود و بدنش داشت واکنشهای متفاوت نشون میداد. همیشه از اینکه مجبور باشه توی سکوت صبر کنه متنفر بود و الان این دقیقا تمام کاری بود که باید انجام میداد.
قبل از اینکه چانیول چیز دیگهای بگه یاد امانتی ارزشمندش افتاد و زمزمه کرد:-دیزی طوریش شده؟ دربارهی اونه؟
-توی رستورانی که لوکیشنش رو میفرستم، شش عصر منتظرتم. دو ساعت وقت داری. لباس رسمی بپوش.
بکهیون زمانی که تماس قطع شد فقط با گیجی ساعت موبایلش رو نگاه کرد. چطور تا این موقع از عصر رو خوابیده بود؟
به حالت نشسته در اومد و با دیدن جونگکوک که روی تخت هنوز خواب بود، گیجگاه و چشمهاش رو ماساژ داد و خمیازهکشان از اتاق بیرون رفت.تهیونگ روی مبل، با یک فنجان توی دستش نشسته بود و به صفحهی لپتاپش نگاه میکرد که با شنیدن صدای پای بکهیون، سرش رو برگردوند و هوفی کشید.
-بالاخره بیدار شدین.-فقط من...اون هنوز خوابه.
-هوم.
-لباس رسمی داری؟ سایز من.
-از توی کمد نگاه کن. البته فکرکنم اولش باید دوش بگیری. موهات توی هم پیچیده.
تهیونگ معمولا همهچیز رو میفهمید اما حرفی نمیزد و نمیپرسید برای همین بکهیون کنارش احساس امنیت میکرد. لبخند کمرنگی زد و به سمت حمام رفت. حتی توان دوش گرفتن نداشت پس سرسری بدن و موهاش رو شست و به این فکرکرد که اگر از حمام بیرون بیاد، دیگه جیوون براش دمپاییهاش رو جفت جلوی در نگذاشته.
زیرلب آهی کشید و با حولهی نارنجیای که مطمئن بود متعلق به جونگکوکه، بیرون رفت. خبری از دمپایی نبود. با پاهای برهنه روبه روی کمد تهیونگ ایستاد و به لباسهاش خیره شد. با این درد توی بدنش باید کجا میرفت؟
STAI LEGGENDO
Paralian.
Fanfictionکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...