نامه‌ی دوازدهم. ۲۴

498 193 166
                                    

نامه‌ی دوازدهم.

-"خون از پاهاش سرازیر شده بود یا آب؟ احتمالا خون بود. احتمالا خون بود و هنوز بوی اون خون زیر بینی‌اشه و می‌خواد انتقامش رو از من بگیره. از من گرفت. از دست‌دادن تو و خراب‌شدن خونه‌مون، بزرگ‌ترین انتقامی بود که می‌تونست از من بگیره.

من با اون خون از میون پاهاش بیرون کشیده شدم و دوست دارم بدونم که بعدش من رو بغل کرد؟ زمانی که مجبور بود شکمم رو سیر کنه، با نفرت به پشتم ضربه می‌زد یا با مهر نوازشش می‌کرد؟ من قربانی‌ام یا اون؟
چرا وقتی آرامشم رو توی وجودت پیدا کردم، اجازه نداد که داشته باشمت؟ حتما با خودت فکر می‌کنی که من بی‌عرضه بودم و شاید واقعا بودم.

امروز تولدمه. روزی که من با درد اومدم و قرار شد با درد باقی بمونم تا جایی که مرگ آرزوم بشه. یادته تولد سال قبلم بهم گفتی عاشقمی؟ یادته توی بالکن‌مون که تنها راه گریز بین اون دیوار اتاق‌ها بود، توی آغوشم رفتی؟

تولد امسال بدون تو سخت بود هیون. خیلی سخت بود. چانمی و جین‌هو برام تولد گرفتن و اومدنِ یوبین سوپرایزم بود. اما برعکس تولد دی‌زی، این‌بار تو نبودی و من یادم افتاد که دخترمون تنها نخِ نازکیه که ما رو بهم متصل نگه می‌داره.

اگه از اون روز بخوام برات بگم، نور بود. روشن بود. باوجود اینکه برای اذیت نشدنت، من فقط توی آشپزخونه نشسته بودم و نزدیک نمیومدم، اما از دور نگاهت می‌کردم و لبخندهات به دخترمون و فلین درخشان بود. راستی، تو سگ‌ها رو دوست داری که انقدر با فلین جور شدی؟

حرف‌هات با چانمی رو هم گوش کردم. شنیدم که دوباره داری فلسفه‌ی آکادمیک می‌خونی. به ادامه تحصیل فکر می‌کنی؟

من رو ببخش عزیزم. ببخش که به‌خاطر وجود نحسم، شغل موردعلاقه‌ات رو از دست دادی. ببخشید حتی زمان کوتاهی که معلم بودی، بخاطر بودن کنارِ من، به کام‌ات زهر شد.

اگه از تو بپرسن من برات چه مزه‌ایم، فکرکنم بگی تلخ، فکرکنم بگی زهر. اما تو برای من مزه‌ی حیات میدی. تو باعث می‌شی که فکرکنم شاید به‌جای زاده‌شدن با خون، با عشق زاده شدم.

عکس اون روز خیلی زیبا شد هیون؛ مثل تو. ممنونم که اون روز لبخند زدی و من می‌تونم با نگاه‌کردنش به این فکرکنم که شاید من و تو و دی‌زی توی یه جهانِ دیگه، به اندازه‌ی همون عکس خوشحالیم.

عکس جدیدمون رو به درمانگرم نشون دادم. اون هم لبخند زد و گفت "چانیول، دوباره میگم که هیون واقعا همونطور که میگی قشنگه"، و من اصلاحش کردم که "هیون" نه، "هیونِ من."

اگر اون روز شجاعتش رو توی خودم می‌دیدم، بهت می‌گفتم که رنگ قهوه‌ای بهت میاد و توی پیراهن چهارخونه‌ی قهوه‌ایت زیبا شدی. قبلا همیشه سورمه‌ای می‌پوشیدی، یادته؟

Paralian.Where stories live. Discover now