پنجرهی بیستم.
تلویزیون برای خودش روشن بود، اون دو پسر توجهی بهش نمیکردند. روزهای تقویم سریع پیش رفته بود، ژانویه به پایانِ خودش رسیده بود و جاش رو به فوریه داده بود. ازدواجشون در تاریخِ یازدهمِ فوریه شش ماهه شده بود و چهاردهمِ فوریه مشتاقِ جشن گرفتنِ اولین ولنتاینشون بودند.
-" جرئت نکن بگی که نمیری، دوساعته دارم چی میگم؟" بکهیون تقریبا جیغ زد و تلو تلو خوران روی کاناپه افتاد.
موهای قهوهای رنگش بههم ریخته بود و زمانی که چانیول با نیشخندِ پررنگی روش خیمه زد اخم کرد.
-" دلم نمیاد تنهات بذارم."-" ولی برای کار و پیشرفتته. منم اگه مجبور بودم برای کارم برم یونان تا روی یه مبحثِ فلسفی تحقیق کنم حتما تو رو ول میکردم و میرفتم." با صدای آرومتری گفت.
چانیول چشمهاش رو چرخوند و بوسهای به گونهاش زد:" نه، بهت اجازه نمیدادم که بری."
بکهیون با خستگی چانیول رو توی بغلش کشید و سرش رو روی قفسهی سینهاش گذاشت. دستش رو بینِ موهاش برد و نوازشش کرد:" چان باور کن من تنها نیستم، اصلا اذیت نمیشم. جیا هست. به سوهو میگم بیاد و درهرصورت باید برم سرکار پس زیاد حوصلهام سر نمیره."
-" گفتم نمیرم بکهیون! رفتنم واقعا اجباری نیست. هیچ لزومی نداره پونزده روز با کشتی برم ژاپن که پنج نمره اضافهتر بگیرم با یه مجوز کوفتی برای شروع به کار."
-" خیلی لجبازی. پاشو از روم." با حرص زمزمه کرد.
چانیول بوسهای روی لبش کاشت و روی کاناپه نشست. دستِ بکهیون رو گرفت تا بلند شه و چندلحظه بعد خودش رو لعنت فرستاد.
-" رئیس جمهور بیون بوگوم طبقِ بیانیهای طلاقِ رسمی خود را با همسرش بیون مینآه به علتِ فساد اقتصادی او اعلام کرد."
چشمهای بکهیون روی تیترِ خبر قفل شده بود و پوزخندِ پر از نفرتی روی لبش بود.
چانیول فورا تلویزیون رو خاموش کرد اما نگاهِ بکهیون هنوز به اون سمت بود.-" میخوای بریم بیمارستان ببینیش عزیزم؟"
-" نـــه."-" اما اون هرهفته زنگ میزنه بکهیون...میخواد ببیندت."
-" نمیدونی که اون با من چیکار کرده...پس بیخیال."
-" آخرین بار پرستارش گفت فشارش خیلی بالاست. ممکنه نتونه بچه رو به دنیا بیاره."
-" بهتر."
-" برای سلامتیِ خودش هم خطرناکه."
بکهیون چشمهاش رو روی هم فشرد:" میرم بهش سر میزنم تا تو به کارات برسی."
از روی مبل بلند شد و قدمهاش رو به سمتِ اتاقش برد. پسِ ذهنش این بود تا به این بهونه بره جی وون رو ببینه.
یک ماه بود که هیچ خبری ازش نداشت و مطمئن بود که هیونگش دلخوره.
توی همین خیالاتِ خامش بود که چانیول گفت:" ایکجون میرسونتت."
YOU ARE READING
Paralian.
Fanfictionکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...