نامه‌ی هفدهم. ۳۵

499 188 280
                                    

این پارت شامل افکار آزاردهنده، ترومای کرکترها و رفتارهای خشونت‌آمیزه و ممکنه برای همه مناسب نباشه.

نامه‌ی هفدهم.

طلوع خورشید، غروب خورشید و طلوع بعدی رو بدون اینکه چشم‌هاش رو روی هم بذاره، دیده بود. صدای نفس‌هاش رو می‌شنید. رنگِ آبی و عجیبِ آسمان رو عمیق‌تر درک می‌کرد و پوچیِ جریان‌دار در رگ‌هاش رو شبیه به یک نبض، بی‌وقفه احساس می‌کرد.
با تنها پوشش تنش که تی‌شرت مشکی بلندش و شورتش بود، توی تراس اتاقش، کف زمین سرد نشست و سرش رو به دیوار تکیه داد.
احساس می‌کرد اون روز همه رو با واکنش‌های غیرمنطقی‌اش ناامید کرده. هرچند که همه می‌گفتن شرایط رو درک می‌کنن و همه‌چیز دوباره تحت کنترل قرار می‌گیره، اما وقتی توی اپیزودهای بیماری‌اش قرار می‌گرفت، نمی‌تونست باور کنه.

نتونسته بود برای چند دقیقه هم چشم روی هم بذاره و می‌ترسید نهایت این اپیزودش به اتفاقات خوبی ختم نشه، برای همین قرار بود روز بعد خودش رو سریع‌تر به جلسه مشاوره‌اش برسونه.
پاکت سیگاری رو که روی صندلی تراس گذاشته بود، برداشت و با پوک ضعیفی که بهش زد، روشنش کرد و توی سکوت، میان انگشت‌هاش نگهش داشت.

-بابایی جونی!

صدای نرم دخترکش از بیرون در شیشه‌ای تراس به گوشش رسید و مرد فورا سیگارش رو روی صندلی خاموش کرد تا دخترش اذیت نشه. بعد دستگیره‌ی در رو پایین داد تا قفلش باز بشه و دختر با تمام زورش، در کشویی رو هول داد و خودش رو به پدرش رسوند.

-دختر من...زود بیدار شدی.
با صدای تلخی زمزمه کرد، چون دیگه حتی توان وانمودکردن هم نداشت.

-قَرَم با بابایی!

-چرا عزیزدلم؟

دخترک قهرکرده‌اش رو روی پاش نشوند و همونطور که مشغول نوازش موهای قهوه‌ای رنگش شده بود، اجازه داد صحبت کنه و دلخوری‌هاش رو توضیح بده.

-عمه جونی گفت باز سَما خوردی...

چانیول آهی کشید و سر دخترش رو به سینه‌اش تکیه داد. چانمی و جین‌هو هروقت چانیول توی چنین شرایطی قرار می‌گرفت، به دی‌زی می‌گفتن سرما خورده تا دختر رو قانع کنن تا بهترشدن حال باباش، چندروزی ازش دور بشه. مشاور گفته بود بهانه‌ی سرماخوردگی بهترین گزینه‌ست، چون بچه درکی از بیماری روحی نداره و توضیحش ممکنه مضطربش ‌کنه اما سرماخوردگی چون اتفاقیه که برای خودش هم میوفته، زیاد نگران نمی‌شه.

-چون سرما خوردم قهر کردی؟

-نه چون دیدم عمو جین‌هو پیشت خوابیده که مواقبت باشه. من می‌خوام مواقبت باشم...خودِ خودم.

Paralian.Where stories live. Discover now