گلولهی هجدهم.
صدای کشیدهشدنِ لبهی چاقو روی تکه نان تستشده، سکوت کافه رو بههم میزد. رسیدن شیرینی نوتلا به بدنش، باعث شده بود که انرژیِ از دسترفتهی روزهای گذشتهاش رو ذره ذره به دست بیاره، هرچند بعد از دویدنها و تلاشکردنهاش، نیاز به یک استراحت واقعی داشت.
گاز بزرگی به نان زد و مراقب بود که خردههاش روی لباسش نریزه. به ساعتش نگاه کرد و با دیدن ساعت نُه، موبایلش رو برای دیدن اخبار صبحگاهی روشن کرد.
لبخندش که باوجود رژ قرمزش پررنگتر به چشم میاومد، به صورتش برگشت و با حس پیروزی توی تک تک سلولهاش، فنجان قهوهاش رو سرکشید و قلنج انگشتهاش رو شکست.-بهت افتخار میکنم چانمی...
زیرلب خطاب به خودش زمزمه کرد. مطمئن نبود که برادرش بخواد بهش افتخار کنه و پارک سوریون هم کافی بود بفهمه که همهی اینها کار چانمی بوده تا این بار واقعا نفسش رو تا ابد ببره.-بچرخ تا بچرخیم مامان....
روزهای گذشته، بعد از چیزی که چانیول بهش گفته بود از تهیونگ گذشته، بیش از اندازه شلوغ گذشته بود. چانمی به برادرش نگفته بود که میخواد چی کار کنه، چون خودش هم زیاد مطمئن نبود که از پسش برمیاد. اما خشم و انتقامی که توی وجودش بود، همهچیز رو کنار هم چیده بود و نقشهی دلخواهش رو زیر یک ساعت برنامهریزی کرده بود و برای اجراییکردنش، فقط نیاز بود بازیگر خوبی باشه.
اولین قدم این بود که با مدارک شناساییای که ثابت کنه دختر پارک سوریونه، به دانشگاهی که گفته بودن اون زن ازش مدرک داره بره. دانشگاه توی سئول نبود. پارک سوریون و دارودستهاش، دانشگاه معروفی رو انتخاب نکرده بودن که ضایع باشه. بعد از اینکه به اون دانشگاه رفته بود، درکمال حسن نیت درخواست برگهای رو کرده بود که نشان بده پارک سوریون توی سالهای گفتهشده دانشجوی اونجا نبوده و دلیل درخواستش رو هم این اعلام کرده بود که اشتباهی پیش اومده و مادرش توی دانشگاه معتبرتری درس خونده و اگر این مشکل برطرف نشه، آینده شغلی مادرش که درحال حاضر توی بستر بیماریه به خطر میوفته.
با نقشبازی کردن، استعلامی که میخواست رو به راحتی گرفته بود و بعد با ساختن یک ایمیل جعلی، اونها رو به نهادهای مربوطه فرستاده بود. ذکر کرده بود که این یک اشتباه ساده نیست و نشان یک فساد سیستمیه. چون هنوز خبری رسمی نشده بود، میترسید که همهچیز خراب بشه پس برای اطمینان مطمئن شد که از تلفن عمومی باهاشون تماس بگیره و ازشون بخواد که ایمیل رو چک کنن و بعد خودش رو "شهروند دلسوز" معرفی کرده بود و خیلی دوستانه هشدار داده بود که اگر نتیجهی پیگیریاش رو نبینه، مجبور میشه که همهچیز رو خودش وایرال کنه.حالا اخبار میگفت که سه نفر از افراد مرتبط در این ماجرا اخراج شدن و قراره پیگیری بیشتری انجام بشه.
همین که مادرش به اون وزارت نمیرسید و اون قدرتی که میخواست رو به دست نمیآورد، براش کافی بود. میتونست تصور کنه که توی اون لحظه تا چه حد ناامیده و این باعث میشد هیجانزده بشه.
YOU ARE READING
Paralian.
Fanfictionکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...