part 61

1.3K 228 66
                                    

Kook pov
نگاهی به صورت جدیش انداختم. نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به تعریف کردن قسمت های پنهان اون سه سال.

سه سال قبل

همراه پسری که فکر میکنم اسمش یوگیوم بود به سمت جایی که نمیدونم کجاست رفتم. به یه ساختمون خرابه مانند رسیدیم.
ناشناس:اون کیه با خودت اوردی یوگیوم؟
یوگی:هیونگ خودمم نمیدونم ولی انگار ایون فرستادتش.
ناشناس۲:ایون؟
یوگی:اره بمی انگار بعد این چند سال یه خودی نشون داره میده.
اون مرد جدی اولی نگاهی بهم انداخت و پرسید:توکی ای و ایون وو رو از کجا میشناسی؟
مضطرب تعظیمی کردم و جواب دادم: امممم من جونگکوکم. جئون جونگکوک. و ایون وو برادر خوندمه.
با خنده مضطربی و معذبی حرفم رو تمام کردم.
اون پسری که اسمش بم بم بود اومد سمتم و با چشمای درشت شده نگاهم کرد.
بم:تو ؟تو داداش ایونی؟ایون که داداش نداشت.

اونی که ازم سوال پرسیده بود بم رو کنار زد .
ناشناس: من جه بومم. تو نبود ایون یه جورایی من رهبری پک رو به عهده دارم.
کوک: خوش بختم.
جه بوم: ایون خیلی وقته این سمتا نیومده. دنبالم بیا بهم بگو چی شده که ایون وو تو رو فرستاده اینجا.
با هم وارد یه اتاقی شدیم .
جه بوم: بشین راحت باش.
روی صندلی مقابلش نشستم.
جه لوم: خب تعریف کن.
تمام داستانم رو براش تعریف کردم . اتفاقایی که با ته افتاد و اتفاق اونشب و فرارم. همه چی رو.
جع بوم: پس تو الان بارداری؟
سری به معنای اره تکون دادم.
جه :بیخود نیست پس ایون تو رو اینجا فرستاده. خب جونگکوک من پزشکم. یعنی پزشکی خوندم و قبل از اینکه عضوی از پک شم میخواستم پزشک شم ولی بعد از اون شدم پزشک پک. همونجور که متوجع شدی یه الفام اما اصلا نگران نباش و هر مشکلی حتی کوچکترین چیز برای خودت یا بچه حس کردی پیش اومده بهم بگو.
نگاهی سرشار از قدردانی بهش کردم و زیرلب تشکر کوتاهی کردم.

حال

کوک: اون اولین باری بود که دیدمش.
ته: یعنی یوگیوم مراقبت نبود؟دکترت یکی دیگه بود؟
کوک: یوگیوم کمکش میکرد ولی کسی که پزشکم بود جه بوم بودش.
ته: بعد چیشد؟
کوک: ایون وو اومد و من با همشون گرم گرفتم. میخواستن رهبری پک رو بدن ایون ولی اون قبول نکرد و رهبری به من رسید.
ته: چرا بدن به ایون؟
کوک: جفتش رهبر پک بوده. الان مرده.
ته: الان کجاست؟
کوک: چی؟
ته: جه بوم، الان کجاست؟
کوک:اون...

دو سال قبل

جه: کوک تو نیا.
کوک: یعنی چی نیام.
جه: تو الان پدر یه بچه یه ساله ای اینجا بمون. ما خودمون میریم.
کوک: من رهبر این پکم جه بوم باید بیام. منظورت چیه که میگی وقتی افرادم دارن میرن ماموریت من اینجا بمونم. اونم درحالی که ماموریت به خاطر من پیش اومده.
جه: کوک این که ماموریت مهمی نیست فقط باید بریم و یکی از گروهای همین جا رو سر جاش بشونیم.
کوک: بسه دیگه حرف زدن راه میفتیم.

Dark lightWhere stories live. Discover now