part 34

1.5K 286 26
                                    

Kook pov
بعد از چند ثانیه جواب داد.
سوجون:سلام کوک خوبی؟
کوک:سلام هیونگ خوبم .هیونگ می‌خوام یکی رو دستگیر کنین‌.
سوجون:به چه جرمی؟
کوک:استفاده از صدای آلفایی برای منافع شخصی روی امگایی که نسبتی باهاش نداره تو یک محیط پر از امگا.
سوجون:اوه خدای من ،کوک حال تو و ایون وو خوبه؟
کوک:اره هیونگ خوبیم.
سوجون:آدرس رو بده سریع با یه گروه میایم.
با سوجون هیونگ خدافظی کردم و لوکیشن رو فرستادم براش.رفتم پیش بقیه که دیدم صدای داد میاد و دوباره همون انرژی.سریع رفتم پیش بقیه و جلوی جنی وایستادم.
کوک:بهتره تمومش کنی قبل از اینکه از این دنیا محوت کنم.
جنی داد زد:دستام رو باز کن واقعا فکر کردی باور میکنم هرزه ای مثل تو ولیعهده؟بازم کن عوضی.
Tae pov
با شنیدن حرفایی که به کوک زد رفتم سمتش و سیلی ای در گوشش زدم.
ته:حواست باشه چی میگی جنی.دفعه آخرت باشه به خودت جرعت چنین غلطی رو میدی.حالا هم خفه شو تا تکلیفت روشن شه.
دست کوک رو کشیدم که وایساد. برگشتم نگاش کردم که دیدم داره دورش طلسم میزاره تا صداش رو کسی اثر نذاره.
ته:چی شد کوک؟چیکار کردی؟
کوک:زنگ زدم سوجون هیونگ الان میان میبرنش.
منتظر بودیم که بعد از چند دقیقه هیونگ و افرادش اومدن.سریع اومد سمتم.
سوجون:کوک خوبین ایون کجاست؟
ایون:من اینجام و همه خوبیم.
سوجون:خیلی خب.کجاست اون الفاعه؟
کوک:دنبالم بیا هیونگ.
Kook pov
سوجون هیونگ رو سمت جنی بردم.
کوک:اینه هیونگ و خودمم قراره بهش رسیدگی کنم.
سوجون:دختر وزیر اعظم شرقه؟
کوک:اره لطفا ببرینش به قصر غرب خودم بهش رسیدگی میکنم.
جنی:تو حتی اگر شاهزاده هم باشی نمیتونی چون من جزو مردم شرقم.
بهش اهمیتی ندادم و ادامه دادم:خودم با عموهام حرف میزنم و اطلاع میدم به خانوادش هم اطلاع بده بیان.از اونجایی که دختر یکی از وزراس والدینش هم باید پاسخگو باشند.
سوجون:چشم شاهزاده.افراد ببرینشون.
دیگه ازشون دور شدم و رفتم پیش بقیه. بهشون که رسیدم سریع رفتم پیش ته و تو بغلش خودم رو جا دادم. و شروع کرد به ماساژ دادن سرم.
Eun woo
به کوک و ته نگاه کردم که تو آغوش هم بودن. بخوام با خودم صادق باشم بهشون حسودیم میشه.منم می‌تونستم مثل کوک تو بقل جفتم باشم و اون آرومم کنه اگر فقط اون روز اون اتفاق نمیفتاد.
.
.
.
هیچکس هیچوقت فکر نمیکرد که سرنوشت چه چیزی را برایشان ورق زده.هیچکس نمی‌دانست که دشمنان منتظر کوچک ترین فرصت برای نابود سازیشونن.همه فکر میکردن سرنوشت خوبی در انتظارشان هست بی خبر از آنچه در دور دست نقشه اش کشیده شده بود.
.
.
.
دوستان من واقعا تلاش کردم زیاد بنویسم جدی میگم اگر بازم کمه شرمندم من.

Dark lightWhere stories live. Discover now