Kook pov
دوروز از اتفاق توی کمپ گذشته و الان تو مسیر خونه پدرمیم ،البته با ایون و هیونگا. قراره برای جنی تصمیم بگیرم.در سالن قصر رو باز کردم که همه ی نگاه ها روم اومد.بدون توجه به هیچ کدومشون با همون نگاه خشک و جدیم همراه با بقیه روی صندلی هامون نشستم.وزیر اعظم شرق: سرورم ازتون درخواست دارم دخترم رو آزاد کنید.
کوک:به چه دلیل باید اینکار رو کنم وزیر کیم؟
وزیر کیم:شاهزاده ،دختر من یه اشراف زاده و آلفاست درست نیست پیش بقیه تو زندان باشه.
کوک:دختر شما یه مجرمه.نکنه توقع دارین یه باغ براش تهیه کنم به خاطر جرمش.وزیر کیم:سرورم ولی بلایی سر کسی نیومده ،پس دلیلی برای زندانی شدن دخترم نیست.
کوک:یه نفر سعی داره کسی رو بکشه ولی نمیمیره یعنی قاتل بی گناهه؟وزیر کیم:شاهزاده دختر من مرتکب قتل نشده.
کوک:قانون رو زیر پا گذاشته و بهتره که به عنوان یک وزیر به جای دفاع از دخترتون طرف حق رو بگیرید.وزیر کیم:سرورم خاندان سلطنتی شرق باید دخترم رو محاکمه کنن پس ممنون میشم اگر تحویل بدینش. من در اصل اینجام تا اون رو ببرم به دادگاه شرق.
کوک:تا بتونین براحتی تبرعه کنینش؟وزیر کیم شما فکر کردین با یه احمق طرفین؟بهتره الآنم تمومش کنین وگرنه شمارم به جرم همدستی و دفاع از مجرم بازداشت میکنم.
وزیر کیم:شاهزاده این بی احترامیتون غیر قابل تحمله.
ته:بهتره حواست به حرفات باشه وزیر.جون دخترت دست ماست چون پادشاهان محاکمش رو به عهده ما گذاشتن.
کوک:فعلا هم بهتره اینجا رو ترک کنین تا ما تصمیم بگیریم براش.وزیر کیم و بقیه وزرای شرقی با غیض از جاشون بلند شدن و خشمگین از سالن خارج شدن،حالا فقط من و تهیونگ به همراه ایون و هیونگا تو سالن موندیم.
بک:کوک الان صادقانه میگم که اون وزرای پیر علیهت شدن.
ته:جرعت انجام کاری رو ندارن.
ایون:حالا قراره چیکار کنیم؟
کوک:نمیدونم ولی عمرا بزارم راحت قسر در بره.
چان:نصف وزرای این سرزمین علیهت میشن کوک.
کوک:اره ولی قراره بیخیال شم؟
ته:با شناختی که ازت دارم عمرا.کوک:نظرتون چیه قدرتش رو ازش بگیریم؟
بک:منظورت چیه؟
کوک:اون به عنوان دختر یکی از وزرای اعظم قدرت زیادی رو داره چون به احتمال زیاد جانشینش میشه.پس اگر قدرتش رو بگیریم دیگه کارش تمومه.
ایون:یعنی بشه جزو مردم عادی ای که آنقدر حقیر میدونشون؟
کوک:دقیقا ،اینجوری نابود میشه چون روانش درگیر میشه.نظرتون؟
بک:موافقم .
چان:منم قبول دارم بهترین راه همینه.
ایون:نمیدونم هرچی بقیه بگن.
ته:هیچوقت فکر نمیکردم انقدر پلید باشی بانی.ولی کاملا موافقم باهات.
کوک:باشه پس فردا اعلام میکنیم بهشون.
YOU ARE READING
Dark light
Fantasyدر دنیایی که دیگر انسانی وجود ندارد کودکی متولد میشود که حتی برای ماورا هم عجیب است.کودکی که در حین پاکی خالص پلیدی خالص نیز در وجودش است. در این دنیا دیگر کشور های مختلف وجود ندارد ولی خب باز هم خاندان های سلطنتی ای برای اداره کشور وجود دارد.