part 33

1.6K 290 36
                                    

Kook pov
با هیونگا سوار ماشین شدیم و کل راه من و ایون و بک هیونگ ماشین رو رو سرمون گذاشتیم. بعد از رسیدن به محل کمپ که یه ساختمون بزرگ وسط جنگل بود نوبت گروه بندی رسید. باید به گروه های پنج تایی تقسیم می‌شدیم، که تصمیم گرفتیم من و تهیونگ با ایون وو و هیونگا یک گروه بشیم. اینم بگم که هیونگا بعد از اتفاقی که با تهیونگ افتاد در مورد هویتم می‌دونن.
منتظر بودیم تا بقیه هم گروه بشن تا بگن چیکار باید کنیم. داشتیم حرف می‌زدیم که جنی اومد و با لحن پر عشوه ای حرف زد.
جنی:تهیونگ اوپا من می‌خوام بیام تو این گروه.
کوک:گروه ما تکمیله پنج نفریم.
جنی نگاه پر از نفرتی بهم کرد و نگاهی بهمون انداخت که یهو نگاهش رو ایون وو قفل شد.
جنی:هی تو بیا برو یه گروه دیگه من می‌خوام بیام تو این گروه.
دست ایون رو گرفتم که گفت:نمیخوام چرا باید اینکار رو کنم؟
جنی صورتش قرمز شد و حس کردم فرومونش داره زیاد میشه.می خواست از صدای آلفاییش استفاده کنه.چانیول هیونگ سمت بکهیون هیونگ رفت .تهیونگ سریع اومد سمتم که بهش گفتم:من خوبم بریم پیش ایون وو.
جنی:بهت گفتم بیا این ور امگا.
سریع ایون وو رو کشیدیم عقب و تهیونگ رفت جلوی جنی.
سریع یه حفاظ درست کردم و به محض اینکه جنی به حالت عادی برگشت سمتش یورش بردم و یدونه خوابوندم زیر گوشش و داد زدم سرش:به چه جرعتی از صدات استفاده کردی هان؟ به چه جرعتی همچین غلطی رو کردی ؟نکنه قوانین این کشور رو نمیدونی؟
اونم مثل من داد زد:چطور جرعت میکنی دست رو من بلند کنی هان؟داری از قانون حرف میزنی؟من دختر وزیر اعظمم خانواده من یعنی قانون.(دوستان تمام مکالمات رو به صورت داد بخونین.)
کوک: وزیر اعظم یعنی قانون؟اشتباه نکن قانون تو وخانوادت نیستین .میگی من چطور جرعت میکنم بخوابونم در گوشت.وقتی انداختم زندان میفهمی.
جنی:هیچ غلطی نمیتونی کنی تو یه رعیتی و من اشراف زاده.
کوک:اگر تو بچه وزیر اعظمی من ولیعهد این کشورم.
می‌تونستم نگاه شوکه همه رو روی خودم حس کنم. هیونگا و ایون و تهیونگ با نگرانی نگام میکردن ولی بازم ادامه دادم:و اون پسری که همه اذیتش میکردی چون عین تو یه عوضی نیست که به خاطر مقام پدرش توهم بزنه پسر خونده ملکه و پادشاهه و رسما یک شاهزادس. حالا داری بهم میگی جرعت اینکه بلایی سرت بیارم رو ندارم؟ نه خیر دختر جون ،من اگر بخوام میتونم خودت و خانوادت و همه اطرافیانت رو نابود کنم.
برگشتم سمت هیونگا و گفتم:میشه یکیتون اینو ببنده به دیوار ؟
چان:من میکنم کوک.
و چانیول هیونگ جنی رو با استفاده از یخ به دیوار وصل کرد.
چند تا از مسئولین خواستن چیزی بگن ولی با نگاه تهیونگ ساکت شدن. رفتم و به سوجون هیونگ زنگ زدم.

Dark lightWhere stories live. Discover now