part 3

3.3K 624 27
                                    

Jin pov
به محض رفتن تهیونک بدون هیچ حرف دیگه ای کوک هم به  سمت بیرون رفت و لازم نیست مثل جیو یه پیشگو باشم تا بفهمم هیچ چیز قرار نیست بین اون دو تا حالا حالا ها خوب پیش بره.
ماهم دنبالشون رفتیم و من فقط امیدوارم وقتی بهشون گفتیم اتفاق بدی نیفته چون خوب می‌دونم جانگکوک به شدت از آلفاها متنفره.
همه سوار ماشینا شدیم و به سمت قصر غربی حرکت کردیم.در طول مسیر تهیونگ و نامجون درمورد اتفاقاتی که برای تهیونگ افتاده بود حرف میزدن، ولی من فقط به فکر فاجعه ای بودم که جانگ کوک بعد فهمیدن تصمیممون راه مینداخت.
حدود یه ربع بعد رسیدیم و وقتی رفتیم تو دیدم یونگی و جیمین نشستن رو مبل و کوک نیست.
جین:جیمینا پس کوک کجاست؟
جیمین:هیونگ به محض اینکه اومدیم رفت تو اتاقش بخوابه ،اخلاقش رو میدونین که.

Kook pov
به محض رسیدن به خونه به ددی و بابام گفتم میرم بخوابم و کسی نیاد بیدارم کنه.رفتم تو اتاقم و لباسام رو با یه دست لباس گشاد و راحت عوض کردم و تو تخت دراز کشیدم.تا موقعی که خوابم ببره داشتم به پسر جین و نامجون فکر میکردم. اعتراف میکنم که اول که اومد فکر کردم شاید مثل الفاهای دیگه نباشه اما خب وقتی دیدم اونجوری اخم کرد و رد شد فهمیدم نه اونم یه عوضی خودخواه مثل بقیس.تو همین فکرا بودم که خوابم برد.

Tae pov
تو کل مسیر داشتم درمورد خاطراتم حرف میزدم ولی به خوبی می‌تونستم متوجه بشم که ابا ذهنش درگیره و  یه کلمه از حرفام هم نفهمیده . وقتی رسیدیم به خونه عمو جیمین و عمو یونگی دیدم پسر مغرورشون نیست و بابام به محض ورودمون درموردش پرسید.
هوسوک:تهیونگا پسر چقدر بزرگ شدی دلم برات تنگ شده بود.
تهیونگ:هوبی هیونگگگ ،منم دلم برات تنگ شده بود .خوشبختانه دیگه قراره اینجا بمونم.😁😁
داشتم با هوسوک هیونگ حرف میزدم که یه دختر زیبا اومد پیشمون.
جیو:سلام من جیو هستم نامزد هوسوک ،تو باید تهیونگ باشی تعریفت رو از جیمین اوپا و جین اوپا شنیدم.
تهیونگ :سلام از آشناییتون خوشبختم جیو نونا.
جیو:میگما اون خرگوشک کجاس پس دوباره رفت خوابید؟؟؟
یونگی:اره امروز به زور بیدارش کردیم الآنم تا اومدیم رفت خوابید . بذارین خوابش کامل شه.
خب اینطور که معلومه با یه امگای مغرور و لوس طرفم که خودشو از همه بالاتر می‌دونه.

Dark lightWhere stories live. Discover now