part 22

2K 358 30
                                    

Kook pov
بعد از تموم شدن کلاس شناخت جادو با تهیونگ از کلاس بیرون رفتیم.
ته:میگم کوک امروز با چانبک هیونگا بریم بیرون عشق و حال؟
کوک:کجا؟
ته:نمیدونم حالا تصمیم میگیریم بیا بریم پیششون.
کوک:باشه.
می‌خواستیم بهشون زنگ بزنیم که دیدیم از روبه رو دارن میان یهو داد زد:هیونگگگگگگ.
کوک:میدونی که مجبور نیستی داد بزنی؟
ته:بیخیال بچه بیا بریم.
بک:هی کوکی چه خبر.
کوک:خوبم هیونگ .
ته:میگم پایه این بریم بیرون ؟
چان:اره ما که همیشه پایه ایم ولی کجا؟
کوک:میگم نظرتون چیه بریم شهر بازی؟
بک:من که موافقمممم.
چان:مطمعنین؟باشه من مشکلی ندارم.
ته:باشه بریم.
خواستیم سمت در بریم که دیدم یکی از دست تهیونگ آویزون شد.
جنی: اوپا میای بریم بیرون بگردیم؟
ته:نه جنی دارم میرم بیرون.
جنی:خب منم میام.
رو اعصابم بود ولی خیلی ریلکس گفتم:متاسفم عزیزم ولی داریم زوجی میریم بیرون .من و نامزدم و هیونگا فکر نکنم ایده خوبی باشه که بیای.
جنی:اوه خب من مشکلی ندارم اگر مشکلی داری عزیزم میتونی نیای.
ته:جنی قرار نیست باهامون بیای.
.
.
.
بعد از کلی تلاش الان اینجاییم.تو ماشین چانیول هیونگ در حالی که اون دختره چسبیده به تهیونگ و من دارم سعی میکنم همینجا اتیشش نزنم.و منظورم از آتیش زدن ،آتیش زدن واقعیه.
رسیدیم به شهر بازی که بی توجه بهشون از ماشین پیاده شدم.به سمت وسایل رفتیم.
کوک:میگم نظرتون چیه اون کشتیه

رو بریم؟(دوستان تو قسمت پنجاه ران بی تی اس رفته بودن اسم وسیله رو یادم نیست.)
چان:ام فکر خوبیه ولی ته از ارتفاع میترسه.
جنی:واقعا برام عجیبه که در مورد ترس نامزدت نمیدونی.
تهیه:شاید چون می‌دونه که از این نوع وسایل نمی‌ترسم .فقط از سقوط یا اونایی که باید از ارتفاع به پایین زل بزنم میترسم پس کاملا موافقم .
لبخندی زدم و گفتم: فقط به من نگاه کن تا نترسی.
ته:باشه .بزنین بریم بلیط بگیریم.
جنی:اما اوپا من اینو دوست ندارم.
بک:مشکل توعه ما که نخواستیم بیای.
باهم بلیط خریدیم و منتظر نوبتمون شدیم.
.
.
.
دوستان استایل کوک عکس این پارته که تو مدرسه هم همین لباس تنشون بود.

Dark lightWhere stories live. Discover now