part 43

1.5K 283 65
                                    

Kook pov
بعد از گذشت چند ثانیه گفتم: اوه عذر میخوام یادم رفت معرفی کنم .
به بم بم و یوگی اشاره کردم .
کوک: این دونفر دوستان خیلی صمیمی من هستند این آقا کوچولویی هم که می‌بینید پسر من یونجونه.
بیش تر از قبل تعجب کرد.
ته: پسرت؟

قبل از اینکه جوابی بخوام بدم جنی پرید وسط.
جنی: البته که بچه داره . برای یک امگا مثل اون که سه ساله معلوم نیست کجاست هرزه بودن و بچه داشتنش عجیب نیست عزیزم.
بلافاصله بعد از تموم شدن حرفش شمشیرم رو کشیدم و گذاشتم زیر گلوش. با این حرکت من همه افراد دارک شدو و سربازها آماده شدن که در صورت هرگونه مشکل سریع مبارزه و دفاع کنن.

جین: خدای من اینجا چه خبره؟
کوک: هیونگ میشه یونجون رو ببرین پیش مادرم و خودتون و مراقبش باشین؟
نگاه مرددی بهمون کرد و با گفتن باشه ای یونجون رو بغل کرد و از اون جو دور شد.

روم رو برگردونم سمت جنی و همزمان با غلاف کردن شمشیرم گفتم: اینبار رو ازت می‌گذرم. حواست باشه با کی چجوری حرف میزنی دختر جون.
جنی: تو چطور جرعت میکنی با من اینجوری برخورد کنی من ملکه آینده این کشورم.
کوک: اوه چه جالب ولی محض اطلاعت من پادشاه قطعی این کشور در آینده ام. شاید تو یهو مقامت رو از دست بدی ولی من، خونش تو رگهام جریان داره پس بهتره حواست باشه .

جنی: چی باعث شده فکر کنی تو پادشاه میشی؟ تا وقتی تهیونگ هست نیازی نداریم یک امگا پادشاه بشه.
کوک: اوه عزیزم تو زیادی احمقی. نکنه فکر کردی قراره سلطنت من به همسرت برسه؟
سپس رو کردم به جمع و با صدای بلندی گفتم: مثل اینکه در نبود من خیلی بهتون خوش گذشته . اونقدر که حتی برای سلطنتم هم نقشه کشیدید ولی بزارین یاداوری کنم. من مین جانگکوک شاهزاده و ولیعهد بر حق این کشورم و دلیلی وجود ندارد وقتی من کاملا سالم حضور دارم کس دیگه ای برتختم بشینه. شاهزاده تهیونگ نیمه شرقی رو اداره می‌کنه و من نیمه غربی رو. پس بهتره دست از دندون تیز کردن بردارین.

وزیر کیم: شاهزاده فکر نمیکنم شما صلاحیتش رو داشته باشین .از اونجایی که یک قاتل و تحت تعقیبین.
همه به غیر از من و گروهم شوکه شدن. بعضیا به خاطر اینکه من خلافکارم و برخی بخاطر اینکه اون از هویتم خبر داشت.
کوک: اوه وزیر کیم خیلی وقته ندیدمتون. ولی باید بگم که از دیدن دوبارتون اصلا خوشحال نیستم. و درمورد خلافکار بودنم باید بگم که من خلافکار نیستم.

وزیر کیم: اوه شاهزاده ولی تا جایی که من می‌دونم دارک شدو بزرگترین دشمن سلطنت و کشور است که تحت تعقیبه. شما و این افرادی که با خودتون آوردین جزو اون گروهین پس مجرمین.
خیلی خوبه که همه چی داره طبق نقشم پیش می‌ره. افراد دیگه پراکنده نبودن و همه پشت من، بم بم،یوگی و ایون وایستاده بودن. پدرم رو دیدم که میخواست بیاد جلو ولی با ذهنم بهش گفتم که همه چی تحت کنترله.

بعد نگاهی به بقیه کردم که با احساسات گوناگونی نگام میکردند. بعد با همون پوزخند به وزیر کیم جواب دادم.
کوک: اوه وزیر کیم اشتباهتون همین جاست. ما دشمن سلطنت و مردم نیستیم دشمن آدمای فاسد و کثیفیم. شما بهمون میگین خلافکار،مردم بهمون میگن قهرمان ، ولی ما هیچ کدومشون نیستیم. ما فقط کاری رو انجام میدم که افراد این قصر ها یادشون رفته.
ته: منظورت اینه که تو و گروهت طرف مایی.
کوک: نه شاهزاده ،نه. ما نه طرف شماییم نه طرف خلافکارا. ما طرف مردمیم. و وزیر کیم اگر میخواین دستگیرمون کنین ،باشه مشکلی نیست ولی بعد باید منتظر سقوط کردن این حکومت اون هم به دست مردم باشین چون ما مردم رو پشتمون داریم و باور کنین اونا خیلی قوی تر از اشرافن.
سری تکون دادم براشون و از اونجا و اون مهمونی بعد از گرفتن یونجون خارج شدیم.

Tae pov
باورم نمیشه که کوک انقدر تغییر کرده. قدرتمند شده، منظورم اینه که قبلا هم بود ولی الان، تغییر کرده. بعد از اون بحث از مهمونی خارج شد.
جنی: اون ... اون چطور جرعت می‌کنه اینجوری حرف بزنه. برگشته که به تخت بشینه. ته اون نباید به تخت بشینه تو بهترین فردی.
ته: جنی بس کن من چشمم دنبال تخت سلطنت غرب نیست .
جنی: اما اون خلافکاره .چطور میتونه با من ، ملکه آینده اینجوری حرف بزنه؟ اون فقط یک هرزس.
ته: تمومش کن قبل از اینکه بین دو نیمه جنگ راه بندازی. اون پادشاه آینده این قصره. اینکه بخوایم باهاش وارد جنگ شیم به نفع من و مردم نیست. من قراره در کنار اون با همدیگه این کشور رو اداره کنم.
جنی: اما...
ته: اما بی اما. الآنم اگر میای بیا بریم من خستم می‌خوام استراحت کنم.
جنی: من میمونم تو مهمونی.
با گفتن باشه از اونجا خارج شدم و به سمت اتاقی که این سه سال اتاق من شده بود رفتم. در راه

یونگی هیونگ رو دیدم. تعظیم کردم براش.
ته: هیونگ .
یونگی: تهیونگ. سلام. دیدی کوک برگشته؟
ته: اره دیدم اون...اون
یونگی: اون چی ته ؟ اون تغییر کرده؟ اره کرده. و حدس بزن چی؟ همش تقصیر منه. نباید هیچوقت کوک رو مجبور به نامزدی با تو میکردم.
با نگاه شوکه ای نگاش کردم.

ته: هیونگ..
یونگی: اما دیگه فایده ندارد پس اگر ذره ای به خاطر سو استفاده ای که ازش کردی ناراحتی یک کاری کن. خودت و آدمای دورو ورت،زنت و خانوادش از بچه من و نوم و افرادش دور بمونین ، چون دیگه مثل امشب یه گوشه نمی ایستم و نگاه کنم.
و از کنارم رد شد و رفت.
.
.
.
این کیه پارت به مناسبت هفته دوم که نامبر وانیم.
اینم یه پارت جدید برای شما سعی کردم تا جایی میشه طولانی باشه. درمورد کاور هم یک ادیت زدم برای نامبروانیمون امیدوارم خوب باشه چون اولین بارمه که ادیت میزنم. ممنون میشم نظرتون رو هم درمورد پارت و هم ادیتم بگین.

Dark lightOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz