part 4

3K 585 22
                                    

Ji u
فکر کنم بهتر باشه با جیمین اوپا و جین اوپا حرف بزنم.بهشون گفتم بریم یه جا با هم حرف بزنیم و الان تو اتاق تمرین منیم.
جیو: مطمئنید میخواید اینکار رو کنین ؟هممون میدونیم که قراره فاجعه به بار بیاد وقتی بهشون بگیم.
جیمین: میفهمم چی میگی جیو ولی مجبوریم.کوک در خطره اونا دنبالشن و من اصلا نمیخوام به اینکه چه بلایی ممکنه سرش بیارن فکر کنم.
درست میگن منم به هیچ وجه نمیخوام اونا دستشون به کوکی برسه.
جیو:باشه ولی حداقل اول به تهیونگ بگین و اونو راضی کنین .یکی یکی راضی کردنشون راحت تره.
جین:موافقم به احتمال زیاد ته قبول می‌کنه .به نظرم تا کوک خوابه با تهیونگ حرف بزنیم و وقتی کوکی بیدار شد به اون بگیم.
Tae pov
پدرم و عموهام با هم حرف میزدن و بقیه هم رفتن یه کاری انجام بدن.
چند دقیقه گذشت که اومدن .
جین :تهیونگ باید درمورد موضوع مهمی باهم حرف بزنیم عزیزم.
تهیونگ:باشه ولی درمورد چی؟؟
حس خوبی نسبت به این وضعیت ندارم.
نامجون:پسرم یادته درمورد یه پیشگویی بهت گفتم ؟
ته:اره گفتین یه بچه متولد میشه که یه الهس و این حرفا.
یونگی:خب پس بزار راحت بهت بگم اون جانگ کوکه.
ته:یعنی میگین اون فرد قدرتمند و غیره همونیه که اون بالا خوابه ؟واو شوخیه قشنگی بود.😂😂
زدم زیر خنده.خب واقعا خنده دار بود الان توقع دارن من باور کنم اون یه الهس که به خدایان حکومت میکنه؟
جیمین:تهیونگا شوخی نمی‌کنیم. خودمم دلم میخواست یه شوخی باشه تا جون بچم به خطر نیفته ولی نیست.
جیو:خب خسته شدم دیگه بزار روراست باشم تو قراره با کوک نامزد کنی و چند وقت بعد ازدواج و این داستانا.
چشمام از این بزرگتر نمیشد یهو داد زدم:چیی؟
جین:هیس بچه داد نزن همین که گفتیم، شوخیم نداریم😠.
بعد از کلی حرف زدن آخرش راضی شدم تا با اون امگای پررو نامزد کنم.
البته اینم فهمیدم که جانگکوک از هیچی خبر ندارن و بعد من نوبت راضی کردن اونه که سخت تر از منه چون نمیتونن به اون بگن تو یه برگزیده ای.

Dark lightNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ